زندگینامه سید علی خامنه ای

seyed ali khameneei

سید علی حسینی خامنه
(
۲۴ تیر ۱۳۱۸ در مشهد)[۲][۳] معروف به سید علی خامنه‌ای [۴]، رهبر کنونی نظام جمهوری اسلامی ایران است. او هم‌چنین از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ برای دو دوره پیاپی رئیس‌جمهور ایران بود. علی خامنه‌ای پس از مرگ سید روح‌الله خمینی، از طرف مجلس خبرگان رهبری به مقام رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد. وی یکی از مراجع تقلید شیعیان است

 

تولد و خانواده

 

تصویر شناسنامه علی خامنه‌ای.

علی خامنه‌ای در روز ۲۴ تیر ماه سال ۱۳۱۸ (برابر با ۲۸ صفر ۱۳۵۸ و ۱۶ ژوئیه ۱۹۳۹) در شهر مشهد در ایران به دنیا آمد. پدرش سید جواد خامنه‌ای از مجتهدان مشهد به شمار می‌رفت و جدش سید حسین خامنه‌ای از روحانیون آذربایجانی مقیم نجف بود.[۵]

سید علی خامنه‌ای متأهل و دارای ۶ فرزند است. همسر وی «خجسته» نام دارد. نام دخترانش بشری و هدی، و نام پسرانش مجتبی، مصطفی، مسعود و میثم است.[۶][۷]

یکی از دختران وی همسر فرزند محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری است.[۸] پسرش مجتبی خامنه‌ای با دختر غلامعلی حداد عادل ازدواج کرده‌است.[۹] مصطفی دیگر فرزند وی با دختر عزیزالله خوشوقت ازدواج کرده‌است. مسعود نیز با فرزند آیت‌الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده‌است.[۸]

سید محمد خامنه‌ای، برادر بزرگتر او، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بوده و در حال حاضر ریاست بنیاد حکمت اسلامی صدرا را بر عهده دارد. برادر کوچکتر وی سید هادی خامنه‌ای نیز روحانی و فعال سیاسی عضو مجمع روحانیون مبارز است که در سال ۱۳۷۲ روزنامه جهان اسلام، و سال ۱۳۷۹ روزنامه حیات نو را منتشر کرد که این روزنامه به دستور دادگاه ویژه روحانیت توقیف شد.[۱۰][۱۱]

خواهر وی «بدری حسینی خامنه‌ای» همسر شیخ علی تهرانی بود. علی تهرانی روحانی فعال در دوران انقلاب بود که به مجاهدین خلق گرایید و به عراق پناهنده گشت. او در سال ۱۳۷۴ به همراه خانواده‌اش به ایران بازگشت. همسر او «بدری حسینی خامنه‌ای»، در ایران درگذشت.[۱۲][۱۳][۱۴] برادر کوچکتر او، سید حسن خامنه‌ای، مسئول هیئت های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت نفت و نماینده وزیر در این هیئت است.[۱۵]

دوران کودکی و تحصیل

او از دوران کودکی در خانواده‌ای فقیر پرورش یافت[۱۶] و از چهار سالگی به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتبخانه و پس از مدتی به یک مدرسه ابتدائی اسلامی به نام دارالتعلیم دیانتی رفت و تحصیلش را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد. در دوره دبیرستان، خواندن جامع المقدمات و صرف و نحو را آغاز کرد. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه مشهد شد و نزد پدر و دیگر استادان وقت ادبیات و مقدمات را خواند.

وی کتب ادبی از قبیل جامع المقدمات، سیوطی، مغنی را نزد مدرّسان مدرسه سلیمان خان و نوّاب خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت می‌کرد. کتاب معالم را نیز در همان دوره خواند. سپس شرایع الاسلام و شرح لمعه را مشترکا نزد پدرش و آقا میرزا مدرس یزدی، رسائل و مکاسب را در حضور شیخ هاشم قزوینی، و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. وی در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزواری را ابتدا از جواد آقا تهرانی و بعدها نزد شیخ رضا ایسی خواند.

سفر به نجف و تحصیل در قم

در سال ۱۳۳۶ به قصد زیارت عازم نجف شد. در مدت اقامت کوتاه خود از دروس سید محسن حکیم، ابوالقاسم خویی و محمد شاهرودی بهره برد و با مشاهدهٔ وضعیت تحقیق و تدریس در نجف تصمیم به تحصیل در آن شهر گرفت. اما به دلیل مخالفت پدر پس از هفت ماه به ایران بازگشت.[۱۷]

پس از آن از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شد و در درس سید حسین بروجردی، مرتضی حائری یزدی و محمدحسین طباطبایی حاضر شد و در درس فقه و اصول سید روح‌الله خمینی شرکت جست. در سال ۱۳۴۳ یک چشم پدر وی بر اثر بیماری آب مروارید نابینا شد.[نیازمند منبع]پس از آن علی‌رغم علاقه‌اش به تحصیل در قم، برای مراقبت از پدر به مشهد بازگشت.[۱۷]

مبارزات سیاسی پیش از انقلاب

سیدعلی خامنه‌ای خود را «از شاگردان فقهی، اصولی، سیاسی و انقلابی سید روح‌الله خمینی» می‌داند اما به گفتهٔ خودش نخستین جرقّه‌های سیاسی و مبارزاتی و دشمنی با نظام پهلوی را سید مجتبی نوّاب صفوی در ذهن او به وجود آورده‌است[۱۸][۱۹]:

« همان وقت جرقه‌های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نوّاب صفوی در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد.  »

در سال ۱۳۳۱ هنگامیکه نوّاب صفوی با عدّه‌ای از فدائیان اسلام به مشهد رفته بود و در مدرسه سلیمان خان، سخنرانی پر هیجانی را در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی، و مخالفت با شاه و انگلیس و ادعای دروغگو بودن آنان نسبت به ملت ایران، ایراد کرد. سید علی خامنه‌ای یکی از طلاب جوان همان مدرسه بوده‌است.[۱۸]

همراهی با سید روح‌الله خمینی

سید علی خامنه‌ای در ۱۲ خرداد ۱۳۴۲ (۹ محرم) دستگیر و یک شب بازداشت شد و فردای آن روز به شرط اینکه منبر نرود و تحت نظر باشد آزاد شد. با پیش آمدن حادثه خونین ۱۵ خرداد، باز هم او را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامی دادند و ۱۰ روز در آنجا زندانی شد.[۱۶][۲۰]

دومین بازداشت

علی خامنه‌ای در زندان، در دوران حکومت پهلوی

در بهمن ۱۳۴۲ (رمضان ۱۳۸۳) خامنه‌ای با عده‌ای از دوستانش به مقصد کرمان حرکت کرد. پس از دو سه روز توقف در کرمان و سخنرانی و منبر و دیدار با علما و طلاب آن شهر، عازم زاهدان شد. به دلیل سخنرانی‌های به ویژه درایام ششم بهمن، سالگرد انتخابات و رفراندوم شاه، در روز ۱۵ رمضان که مصادف با تولد حسن بن علی بود، ساواک شبانه او را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. وی حدود ۲ ماه به صورت انفرادی در زندان قزل‌قلعه زندانی شد.[۱۷]

سومین و چهارمین بازداشت

به دلیل کلاس‌های تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامی وی در مشهد و تهران مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. بدین خاطر در سال ۱۳۴۵ در تهران مخفیانه زندگی می‌کرد، و یک سال بعد در ۱۳۴۶ دستگیر و محبوس شد. وی بار دیگر توسط ساواک در سال ۱۳۴۹ نیز دستگیر و زندانی گشت.[۱۷]

پنجمین بازداشت

وی درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک می‌نویسد:[۱۷]

« از سال ۴۸ زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاه‌های جاری رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانی نمی‌تواند با افرادی از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال ۵۰ مجدداً و برای پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهای خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان می‌داد که دستگاه از پیوستن جریان‌های مبارزه مسلحانه به کانون‌های تفکر اسلامی به شدت بیمناک است و نمی‌تواند بپذیرد که فعالیت‌های فکری و تبلیغاتی من در مشهد و تهران از آن جریان‌ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادی، دایره درسهای عمومی تفسیر و کلاسهای مخفی ایدئولوژی و... گسترش بیشتری پیدا کرد.

 

تبارنامه کوروش بزرگ

      هخامنش شاه پارس                                                                                         چا ایش پیش شاه پارس                                                                                                     آریارامن فرماندار پارس   کوروش یکم شاه انشان                                                                                   آرسام فرماندار پارس   کمبوجیه اول فرماندار انشان                                                                                   ویشتاسپ شاهزاده   کوروش دوم شاه ایران                                                                                                                                     داریوش یکم شاه ایران   کمبوجیه دوم شاه ایران   بردیا شاهزاده   آرتیستون شاهدخت   رکسانا شاهدخت   آتوسا ملکه
      هخامنش شاه پارس                                                                                         چا ایش پیش شاه پارس                                                                                                     آریارامن فرماندار پارس   کوروش یکم شاه انشان                                                                                   آرسام فرماندار پارس   کمبوجیه اول فرماندار انشان                                                                                   ویشتاسپ شاهزاده   کوروش دوم شاه ایران                                                                                                                                     داریوش یکم شاه ایران   کمبوجیه دوم شاه ایران   بردیا شاهزاده   آرتیستون شاهدخت   رکسانا شاهدخت   آتوسا ملکه      
  به گفته هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشته‌است. هرودوت و گزنفون گزارش داده‌اند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا -دختر پادشاه قدرتمند ماد، آستیاگ که پایتخت حکومتش در اکباتان بوده- است. باستان شناسان امروزی این روایت را معتبر می‌دانند. سیسرون به استناد دینون، مورخ یونانی گزارش می‌دهد که کوروش در چهل سالگی شاه شد و ۳۰ سال سلطنت کرد. از آنجا که او در ۵۳۰ قبل از میلاد مسیح درگذشت، در سال ۶۰۰ پیش از میلاد به دنیا آمده و در ۵۵۹ پیش از میلاد جانشین پدرش به عنوان شاه پارس شده‌است [۳] تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان (انزان) و عیلام (شمال خوزستان کنونی)، حکومت کرده بودند. کوروش دربارهٔ خاندانش، بر سفالینهٔ استوانه‌ای شکلی، محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. اینکه چه وقایعی روی داده که پارس‌ها عیلام را تسخیر نموده و شاخه‌ای از سلسلهٔ هخامنشی را در آنجا برقرار کرده‌اند، معلوم نیست. احتمال می‌رود که پس از آنکه آشور بنی پال در سال ۶۴۵ پیش از میلاد، دولت عیلام را منقرض کرد، پارس‌ها از فرصتی که در اثر جنگ بین آشور و ماد بدست آمده بود، استفاده کرده، پادشاهی جدیدی را در انشان تأسیس کرده‌باشند.[۱۷] هخامنش سر خاندان این دودمان است که در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد، می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت پارس و انشان (انزان) رسید. بعد از فوت او سلسلهٔ هخامنشی دوشاخه شده و کوروش یکم شاه انشان و عیلام و آریارامن شاه پارس شد. سپس پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه یکم شاه انشان و عیلام و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند.[۱۸] کمبوجیه یکم با شاهدخت ماندانا، دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد، ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود. داریوش بزرگ در کتیبه بیستون نیز این مطلب را تأیید می‌کند، زیرا شاه مزبور می‌گوید، من نهمین شاه از سلسلهٔ دوگانهٔ هخامنشی هستم. (با حذف ویشتاسپ چون پدر داریوش بزرگ به عنوان شاه حکمرانی نکرده‌است.)[۱۹] زادگاه و افسانهٔ زایش کوروش بزرگ نوشتار اصلی: افسانه زایش کورش بزرگ بین تاریخ نویسان باستانی مانند هرودوت و دیگر تاریخ نویسان درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند[۲۰]. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ‌نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و حسن پیرنیا و پرسی سایکس، افسانه زایش کوروش بزرگ را از هرودوت برگرفته‌اند. همسر و فرزندان مشهور است که نام همسر کوروش کاساندان بوده و وی از تبار هخامنشیان می‌باشد. کوروش کاساندان را بسیار دوست می‌داشت و پس از مرگش در سراسر امپراتوری کوروش، مراسم سوگواری برپاکردند.[۲۱] حاصل ازدواج کوروش با کاساندان، دو پسر و سه دختر بوده‌است که نام هایشان کمبوجیه دوم، بردیا، آتوسا (به اوستایی هئوتسه به معنی خوش اندام)، رکسانا (روشنک یا به اوستایی رئوخشنه) و آرتیستونه (آرتوستونه) بود[۳][۲۲] بیشتر کسانی که به کاساندان به عنوان همسر کوروش معتقدند به گفته هرودوت استناد می‌کنند. بنا به گفته کتزیاس، کوروش با دختر آستیاگ ازدواج کرده‌است.[۲۳] شاید همین مورد باعث شده‌است، برخی کوروش بزرگ را به ازدواج با محارم متهم کنند. اما باید توجه داشت که فقط کتزیاس به این موضوع اشاره کرده‌است و خود کتزیاس قبل از بیان این موضوع، اظهار می‌دارد که کوروش هیچ گونه نسبت خانوادگی با آستیاگ نداشته‌است.[۲۴] گزنفون دیگر مورخ یونانی معتقد است کوروش با دختر سیاکسار پسر آستیاگ ازدواج کرده‌است. [۲۵] در کتیبه بیستون - که به دستور داریوش یکم نگاشته شده‌است- بیان می‌شود که کمبوجیه و بردیا فرزندان کوروش؛ از یک مادر هستند.[۲۶] پس از مرگ کوروش، فرزند ارشد او کمبوجیه دوم به سلطنت رسید. نام پسر کوچکتر کوروش بردیا بود.[۲۷] آتوسا بعدها با داریوش بزرگ ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.[۲۸] فرمانروایی کوروش بزرگ از آغاز تا چیرگی بر مادها گسترهٔ امپراتوری هخامنشیان در زمان کوروش بزرگ پدران کوروش که از چند نسل قبل از وی در انشان پادشاه بودند، در طلوع قدرت ماد نسبت به پادشاه آن قوم اظهار تبعیت می‌کردند. کوروش وقتی در سال ۵۵۹ پیش از میلاد در انشان به سلطنت نشست، خیلی زود ضعف و انحطاط دولت ایشتوویگو (آستیاگ یا آژی‌دهاک) را دریافت و همین نکته او را به فکر توسعهٔ قدرت و خیال کسب استقلال انداخت. وجود نارضایتی‌های بسیار در طبقات مختلف، اعلام این طغیان را برای کوروش ممکن کرد. طوایف پارس و متحدان آنها که از طرز فرمانروایی پادشاه ماد ناراضی بودند، بزودی با کوروش همدست شدند. در سال ۵۵۰ پیش از میلاد با قوت یافتن کوروش، ضرورت سرکوبی او قطعی‌تر گشت اما لشکری هم که خود ایشتوویگو جهت دفع او آورد، در نزدیک پاسارگاد بر پادشاه خود شورید و او را تسلیم کوروش کرد.[۲۹] نابونید پادشاه بابل در لوحه‌های بدست آمده، این واقعه را اینطور نوشته‌است، ایشتوویگو قشونی جمع کرده به جنگ کوروش رفت ولیکن قشون او یاغی شده و شاه را گرفته، تسلیم کوروش نمود. پس از آن کوروش همدان را تسخیر کرد و طلا و نقره و ثروت زیادی بدست او آمد و تمام این غنائم را به انشان برد.[۳۰] پیوستن نیروهای ماد به کوروش نشان می‌دهد که جنگجویان ماد کوروش را همچون بیگانه‌ای تلقی نمی‌کردند و بخاطر انتساب وی از طریق مادرش ماندانا به خاندان ماد، سلطنت پادشاهی ماد را بنوعی حق و میراث او می‌دیده‌اند. کوروش بعد از اسارت ایشتوویگو، با پدربزرگ خود با احترام رفتار کرده و حتی او را، در دنبال تسخیر سارد، بر لشکری که سواحل آسیای صغیر را مسخر کرد، فرماندهی داد.[۳۱] تسخیرامپراتوری لیدی و آسیای صغیر کشور باستانی لیدی و پایتخت آن سارد تسخیر ماد باعث تشویش دول همجوار و غیر همجوار گردید. سه دولت نامی آنزمان یعنی لیدی، بابل و مصر داخل مذاکره شدند که در مقابل کوروش اتحاد سه گانه‌ای تشکیل دهند. بدین ترتیب کرزوس، پادشاه لیدی، نابونید، پادشاه بابل نو و آماسیس دوم، پادشاه مصر علیه کوروش هم پیمان شدند.[۳۲] مهمترین منبع در مورد پیروزی پارس‌ها بر لیدی تاریخ هرودوت است[۳]با رسیدن خبر پیروزی کوروش بر آستیاگ به لیدی‌ها، کرزوس تصمیم گرفت به جنگ با پارس‌هایی بروند که در حال قدرت گیری بودند[۳۳] خواهر کرزوس- پادشاه لیدی- آریه نیس، با آستیاگ ازدواج کرده و ملکهٔ مادها بود. کرزوس علاقهٔ فراوانی به توسعهٔ قلمرو خود داشت ولی دو سبب خاص او را در هجوم به کوروش تشویق می‌کرد، یکی به واسطهٔ اعتمادی بود که به نظر پیش‌گویان معبد، جهت پیروزی خود داشت و دیگری آنکه می‌خواست انتقام شوهر خواهر خود، آستیاگ را از کوروش بگیرد.[۳۴] پس از سقوط دولت بزرگ ماد، کرزوس در اندیشه فرو رفت که باید به جنگ تدافعی اکتفا کند یا به کوروش حمله برد، بالاخره بعد از مشورت با غیب‌گوها تصمیم به حمله گرفته‌شد و بنای تجهیزات را گذارده و با اسپارت داخل مذاکره شد و موافقت آنها را جلب کرد.[۳۵] دولت بابل و مصر نیز چون از بزرگ شدن پارس سخت بیمناک بودند، مشغول به تجهیز کردن خود و آمادگی برای جنگ نمودند. سرانجام در سال ۵۴۹ پیش از میلاد، پادشاه لیدی به ایران حمله برده و ارتفاعات کاپادوکیه را که در قدیم پایتخت دولت قوی هیتی‌ها بود، اشغال کرد. در پائیز آن سال جنگ سختی مابین لشکر لیدی و پارس روی داد. پادشاه لیدی به تصور اینکه پارس‌ها جرئت تجاوز را در موقع زمستان، بخاک لیدی نخواهند داشت، قشون خود را مرخص کرد با این نیت که سال بعد قشون متحدین بابل و مصر هم خواهند رسید و کار پارس را خاتمه خواهند داد لیکن قشون ایران که تازه نفس و جوان بودند و تازه لذت فتوحات را کشیده بودند، از سرمای زمستان باکی نداشته تا سارد پایتخت لیدی پیش روی کردند و شاه لیدی، کرزوس مجبور شد، در نزدیکی پایتخت با آنها نبرد کند. دولت اسپارت که متحد لیدی بود، نتوانست به موقع قشونی برای کمک به لیدی بفرستد و در نهایت پایتخت لیدی سارد، به تصرف قشون ایران درآمد.[۳۶] قبل از سقوط سارد کوروش به یونانی‌ها تکلیف کرده‌بود که با او متحد شوند ولی آنها نپذیرفتند بنابراین پس از تسخیر لیدی دست کوروش باز بود که کار مستعمرات یونانی در آسیای صغیر را یکسره کند. در سال ۵۴۵ پیش از میلاد کوروش توانست، تمامی آسیای صغیر را به تصرف خود درآورد.[۳۷] تسخیر بابل نو یهودیان در نزد کورش بزرگ، اثر ژان فوکه (Jean Fouquet) در سال ۱۴۷۰ میلادی گرفتن بابل کار بسیار مشکلی بود زیرا استحکام برج و باره‌های این شهر مشهور بود. با وجود این در بهار ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش قصد تسخیر آن را نمود و از دجله عبور کرد. در بابل بعد از بخت النصر سه نفر پادشاهی کردند تا اینکه روحانی تاجری به نام نبونعید بر تخت نشست. راجع به تسخیر بابل دو روایت موجود است: یکی از هرودوت و اسیران یهودی در بابل و دیگری مبنی بر اطلاعاتی که از کاوش‌های باستان‌شناسی در بابل و تحقیقات پیرامون آن بدست آمده‌است. بنا بر روایت هردوت، تسخیر بابل این‌گونه بوده‌است که پادشاه بابل در نزدیکی آن شهر با لشکر ایران جنگ کرد و شکست خورد و با عدهٔ زیادی از لشکر خود به داخل بابل پناه برد. گرفتن شهر با حمله محال بود و با محاصره هم خیلی طول می‌کشید زیرا بابلی‌ها در اراضی وسیعی که در درون شهر بابل بود، کشت و زرع می‌کردند و به اندازهٔ کافی آذوقه داشتند، بنابراین کوروش دستور دارد مسیر رودخانهٔ فرات را عوض کنند. پس مجرای قدیم خشک شد و لشکر کوروش از آن راه وارد بابل شد و به این ترتیب بدون جنگ بابل در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به تصرف لشکر کوروش درآمد. اما برابر اسنادی که از کاوش‌های باستان‌شناسی بابل به دست آمده، تسخیر بابل به علت خیانت سرداران بابلی بوده‌است. نبونعید مجسمه رب النوع اور را به بابل آورده، پیروان بل مردوک رب النوع بابلی‌ها را از خود رنجاند. این‌ها با کوروش همدست شدند و او وقتی که رود دیاله (رود سیروان) و دجله نسبتاً کم آب بود، مسیر این دو رود را عوض کردند و از این طریق به داخل شهر وارد شدند.[۳۸] بنا بر هر دو روایت کوروش در معبد بزرگ بابل بر طبق مراسم مذهبی بابلی‌ها تاجگذاری کرد و احترام زیادی به مذهب بابلی قائل بود.[۳۹] آزادسازی اسیران یهودی در بابل نوشتار اصلی: کوروش بزرگ در کتاب مقدس پس از تسخیر بابل تمامی سرزمین‌هایی که مطیع آن بودند به اطاعت کوروش درآمدند. از آن جمله می‌توان فلسطین و شهرهای فینیقیه را نام برد. کوروش دستور آزادی تمامی اسیران یهودی در بابل را که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بودند صادر کرده و اجازه داد که یهودیان به فلسطین مراجعت کرده و معابد قدیم خود را که خراب شده بود، تعمیر نمایند.[۴۰] لازم به تذکر است که نام کورش در کتاب مقدس عهد عتیق در نوزده آیه ذکر شده و در چند آیه مورد ستایش قرار گرفته‌است. در کتاب اشعیای نبی در باب ۴۵ آیهٔ اول کوروش را «مسیح» یعنی نجات‌دهنده خوانده و چنین می‌نویسد: خداوند به مسیح خود یعنی کوروش که دست او را گرفتم تا به حضور وی امت‌ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازه‌ها دیگر بسته نشود، چنین می‌گوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و مکان‌های ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنج‌های ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من، یهوه، که تو را به اسمت خوانده‌ام خدای اسرائیل می‌باشم. به خاطر بندهٔ خود یعقوب و برگزیدهٔ خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خوانده‌ام و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نیست. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب بدانند که سوای من احدی نیست. پدید آورندهٔ نور و آفرینندهٔ ظلمت.(آیهٔ ۸) [۴۱] در مورد رهایی قوم یهود از اسارت بابل، در کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۳۶ آیات ۲۲ و ۲۳ چنین نوشته شده‌است: خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را مرقوم داشت، کوروش پادشاه پارس چنین می‌فرماید. یهوه خدای آسمان‌ها تمامی ممالک زمین را به من داده‌است و او مرا امر فرمود که خانه‌ای برای وی در اورشلیم که در یهود است، بنا نمایم.[۴۲] مانند همین مضمون نیز در کتاب عزرا باب یکم آیات یکم تا چهارم آمده‌است. اشعیای نبی نیز در باب ۴۴ آیه ۲۸ چنین می‌نویسد: (خدا) دربارهٔ کوروش می‌گوید: که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به انجام خواهد رسانید و (خدا) دربارهٔ اورشلیم می‌گوید بنا خواهد شد و دربارهٔ هیکل که بنیاد نو، نهاده خواهد گشت. [۴۳] منشور حقوق بشر کوروش نوشتار اصلی: منشور حقوق بشر کوروش بزرگ منشور حقوق بشر کوروش بزرگ در موزه بریتانیا. منشور حقوق بشر کوروش که با نام استوانه کوروش نیر شناخته می‌شود، از جنس سفال است و طبق گفته‌های باستان شناسان در سال ۵۳۹ پیش از میلاد توسط کوروش دوم هخامنشی ساخته شده‌است. دور تا دور این استوانه سفالین به زبان میخی بابلی، سخنان و فرمان‌های شاه ایران نقش بسته‌است. بر این استوانه شرح فتح بابل توسط کوروش دوم و اسارت نبونعید، آخرین شاه بابل در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح نگاشته شده‌است. شاه هخامنشی پیروزی خود را به مردوک، کهن‌ترین خدای بابل نسبت داده‌است. در این منشور او از بازگرداندن پیکر خدایانی که نبونعید (شاه بابل) از معابد مختلف جمع و به بابل آورده بود، خبر می‌دهد. او به بازسازی معابد ویران شده پرداخت و اسرایی را که شاهان بابل نگه می‌داشتند، آزاد کرد. بازگرداندن اسرای یهودی در این منشور ذکر نشده اما آزاد کردن آنها بخشی از سیاست شاه هخامنشی پس از فتح بابل بوده‌است. از منشور کوروش به عنوان اولین منشور حقوق بشر در جهان یاد می‌شود. این منشور در سال ۱۸۷۹ توسط هرمزد رسام، باستان‌شناس آشوری-بریتانیایی به دست آمد. در جریان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران، این منشور برای چند روز به ایران آورده شد و به نمایش درآمد.[۴۴] این منشور ارزشمند در شهریور ماه سال ۱۳۸۹ طی مراسمی رسمی از طرف موزه بریتانیا به ایران قرض داده شد، که آن را برای بازدید عموم در موزهٔ ایران باستان در معرض نمایش قرار دادند و در تاریخ ۲۷ فروردین سال ۱۳۹۰ به لندن بازگردانده شد.[۴۵] داستان‌های گوناگون درباره درگذشت کوروش بزرگ آرامگاه کورش بزرگ نوشتار اصلی: مرگ کوروش بزرگ شکی نیست که کوروش مقدمات امر را برای تسخیر مصر فراهم کرده‌است ولی ابتدا تصمیم گرفت مرزهای شمال شرقی امپراطوری اش را از تاخت و تاز اقوام چادرنشین ماساگت‌ها در امان بدارد. این تاخت و تاز‌ها زیان‌ها و صدمات چشمگیری بر ایرانیان شهرنشینی که آمیخته امپراطوری هخامنشی شده بودند وارد کرده بود[۴۶] مرگ کورش در سال سی‌ام سلطنت او در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد اتفاق افتاده‌است. تضادهایی درباره مرگ افسانه‌ای کوروش به ما رسیده است[۳] هرودوت می‌نویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر می‌نماید نقل می‌کنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشکریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشکریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عده‌ای از جنگاوران ماساگت‌ها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دسته‌ای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتاده بودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفرهٔ طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان آنقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند. پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند. سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگت‌ها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشته‌شد.[۴۷]بنابر گزارش مورخین یونانی، او در جنگ با ماساگت‌ها ۲۰۰ هزار مرد جنگی را از دست داد که اغراق آشکاری است.[۳] نوشته حکاکی شده به زبان پارسی باستان، عیلامی و زبان اکدی که بر ستون پاسارگاد: "من کوروش، شاه هخامنشی هستم" بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آورده‌است که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شده‌است. از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمده‌است که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیک‌ها به او وارد آمده‌بود، کشته شده‌است. آنها فیل‌هایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیک‌ها متحد بودند، زوبینی به ران او انداخته‌است و کوروش را به خیمه‌اش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشته‌است. [۴۸] اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکاها بوده‌اند، نشان می‌دهد که آخرین جنگ‌های کوروش با طوایف سکاها بوده‌است اما بعید به نظر می‌رسد که وی در این جنگ‌ها کشته شده باشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید بنظر می‌رسد که باقیماندهٔ سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند.[۴۹] بر طبق روایت‌های گزنفون و استرابون این جنگ‌ها به کشته شدن کوروش منجر نشده‌است و وی به مرگ طبیعی وفات یافته‌است. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمی‌توان ترجیح داد.[۵۰] داندامایو می‌گوید که اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمی‌دانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شده‌است. این حقیقت ممکن است که گفته‌های هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است که جنازه کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده باشد. کتسیاس می‌گوید که کمبوجیه باگاپاتس[۵۱] را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستاده‌است. به استناد گزنفون، کوروش در صلح و آرامش در پایتخت خود درگذشت درحالی که وصیت کرده بود که بدنش به جای مومیایی شدن در طلا یا نقره، در خاک دفن شود. برخی از محققین تاریخ معتقدند که این داستان ریشه در عقیده موروثی پارسی‌ها دارد.[۳] آرامگاه پاسارگاد ساختمانی است با ۶ ردیف پله از بلوک‌های ماسه سنگی و سقفی که آرایش ۳ گوش دارد؛ ورودی آن باریک و کوتاه است.آریان و استرابو توصیف‌های خودشان از مقبره را بر اساس گزارش‌های همراهان اسکندر بزرگ که شخصاً از مقبره دیدن کرده بود نوشته‌اند. این گزارش‌ها شامل تابوت زرین کوروش، کاناپه پوشیده شده از چرم صورتی رنگ همراه با لباس‌ها، بازوبندها، خنجرها، سایر وسایلی که در آنجا بودند شده‌است. این وسایل، زمانی که اسکندر برای بار دوم از مقبره دیدن کرد، غارت شدند. از زمان صدر اسلام آرامگاه کوروش به عنوان مقبره مادر سلیمان (مشهد مادر سلیمان) شناخته شده است[۳] استرابون جغرافی‌دان معروف می‌نویسد، سنگی بر آرامگاه بود که بر روی آن نوشته شده‌بود: ای رهگذر! من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیاد گذاشتم و فرمانروای آسیا بودم. بر این گور رشک مبر.[۵۲] کوروش بزرگ در قرآن و منابع اسلامی نقش برجسته انسان بالدار در پاسارگاد نوشتار اصلی: کوروش کبیر در قرآن نوشتار اصلی: ذوالقرنین درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است. کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی، چین شی هوان، یکی از ملوک حمیر گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی، دربارهٔ آنها بررسی‌هایی انجام شده‌است. ابوالکلام آزاد با تفسیر آیات ۸۲ تا ۹۵ سوره کهف دلایل استواری آورده‌است که ذوالقرنین موصوف، کوروش هخامنشی می‌باشد.[۵۳] شماری از فقیه‌های معاصر شیعه نیز کوروش را «ذوالقرنین» می‌دانند. علامه طباطبایی، صانعی و مرتضی مطهری از معتقدان این نظر هستند.[۵۴] در کتاب تفسیر نمونه، نوشتهٔ ناصر مکارم شیرازی نوشته‌شده، از آن جهت به کوروش، ذوالقرنین می‌گفتند که شرق و غرب مال او بود. کوروش و علمای عرب دکتر عبد المنعم النمر بالاترین مقام دینی (وزیر اوقاف و امور دینی مصر) و بزرگترین چهره اسلام شناس معاصر در مصر مقاله تحقیقاتی وی راجع به کورش ذوالقرنین در تایید مطالب ابوکلام آزاد در ماهنامه مشهور جهان عرب بنام مجله العرب شماره ۱۸۴ قبل از فوت ایشان منتشر گردید مورد توجه و بازتاب علمای ازهر واقع شد. بعد از مقاله النمر مقاله‌های دیگری نیز از سوی اسلام شناسان عرب در تایید ابوکلام آزاد منتشر شده‌است. [۵۵] که مورد توجه جهان عرب قرار گرفت. نماد کوروش مهمترین نماد منسوب به کوروش «انسان بالدار» است. این نقش برجسته بر روی یکی از درگاه‌های پاسارگاد قرار گرفته که به ۵۴۰ سال پیش از میلاد تعلق دارد. در آن پادشاهی که تاج مخصوصی بر سر دارد نقش بسته و برخی از باستان شناسان آن را کوروش بزرگ می‌دانند. دکتر جان کرتیس، باستان شناس و رییس بخش گنجینه‌های خاور نزدیک در موزه بریتانیا در اینباره می‌گوید: بالای این نقش برجسته نوشته‌ای به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی دیده می‌شده که اکنون از بین رفته‌است: «من کوروش شاه هخامنشی» این نوشته، مانند دیگر نوشته‌ها و کتیبه‌های پاسارگاد احتمالا پس از رواج خط پارسی باستان یعنی در دوره داریوش بزرگ به این نقش افزوده شده‌است. [۵۶] یادمان‌ها خیابان کورش، یکی از خیابان‌های مرکزی شهر اورشلیم، در اسرائیل است. در دیگر نقاط جهان خیابان کورش نام یکی از خیابان‌های مرکزی شهر اورشلیم، پایتخت کشور اسرائیل است.[۵۷] خیابان کورش نام یکی از خیابان‌های مرکزی شهر لندن، پایتخت کشور انگلستان است.[۵۸] پادشاه پیشین:ایشتوویگو (آستیاگ) شاه مادکرزوس شاه لیدیهنبونعید پادشاه بابل نو کوروش بزرگشاهنشاه هخامنشیزمان حکمرانی ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد. جانشین:کمبوجیه دوم

زندگینامه باراک حسین اوباما

زندگی نامه باراک حسین اوباما

OBAMA'S BIOGRAPHY

باراک حسین اوباما ۴ اوت 1961 در ایالت هاوایی از پدری کنیایی و سیاهپوست و مادری سفیدپوست اهل ویچیتا ایالت کانزاس متولد شد، اما زمانی گذشته و بالاخره این ازدواج منجر به جدایی شد.

زمانی که او شش ساله بود، مادرش با مردی اندونزیایی ازدواج کرد و خانواده دسته جمعی راهی جاکارتا شدند.

بعدها باراک اوباما برای تحصیل بیشتر و زندگی با پدربزرگ و مادربزرگش به هاوایی بازگشت. وی در ۱۹۸۳ لیسانس علوم سیاسی با گرایش روابط بین الملل را از دانشگاه کلمبیا نیویورک به دست آورد و پس از آن به شیکاگو نقل مکان کرد. در سال ۱۹۸۸ پس از چند سال کار در شیکاگو با گرفتن وام تحصیلی وارد دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد شد. سرعت پیشرفت وی در آنجا چنان شتاب پیدا کرد که در سال دوم تحصیل خود به ریاست نشریه مشهور قانون هاروارد انتخاب گردید و نخستین رئیس سیاهپوست این نشریه حقوقی شد.
اوباما خیلی زود دکترای حقوق خود را از دانشگاه هاروارد با کسب درجه ممتاز دریافت نمود.
اوباما پس از هاروارد به شیکاگو بازگشت و به عنوان یک وکیل حقوق مدنی مشغول فعالیت شد و دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو بلافاصله از او سریعا بعنوان یک هیئت علمی جدید استخدام بعمل آورد.


زندگی سیاسی:

اوباما در ۴ ژانویه ۲۰۰۵ وارد سنا شد. با وجود تازه وارد بودن در واشنگتن او گروهی از مشاوران خبره را که معمولاً سناتورهای تازه کار به آن توجهی نمی‌کنند به کار گرفت. وی "پیت رز" ، سیاستمدار کهنه کار ملی را به عنوان رئیس ستاد خود انتخاب و همچنین "کارن کورن بلو" اقتصاددان را به عنوان معاون سیاسی خود منصوب کرد. وی همچنین مسئولان اجرایی پیشین کلینتون، "آنتون لیک" و "سوزان رایس" را به عنوان مشاوران سیاست خارجی خودش برگزید.

اوباما پنجمین آفریقایی آمریکایی است که به سنا راه پیدا کرده و همچنین سومین آفریقایی آمریکایی است که با رأی بالا به عنوان سناتور برگزیده شده ‌است.

اوباما در فوریه سال ۲۰۰۷ در ایالات ایلینوی در یک سخنرانی اعلام کرد نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ خواهد بود.

ستاد انتخاباتی وی موفق به جلب ۵۴ میلیون دلار از حامیان در نیمه نخست سال ۲۰۰۷ شد که رکوردی در جلب سرمایه نسبت به انتخابات سالهای پیش از آن بود. نظرسنجی‌ها نشان داد که او با سناتورهیلاری کلینتون دیگر نامزد انتخابات ریاست جمهوری حزب دموکرات رقابتی تنگاتنگ دارد همچنین او در انتخابات مقدماتی مجمع حزب دموکرات در ایالت آیووا نفر اول شد و در ایالت نیوهمشایر با اختلاف ۳ درصد بعد از سناتور کلینتون در جایگاه دوم قرار گرفت که سرانجام این روند منجر به پیروزی او به عنوان نامزد دموکرات شد.
پس از پایان انتخابات اولیه در حزب دموکرات، رقابت او با مک کین برای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری آغاز شد.
جان مک کین اوباما را به بی تجربگی در سیاست خارجی متهم کرد و در مقابل اوباما نیز در اظهارنظری مک کین را جیره خوار شرکت‌های نفتی دانست.
اما این اتهامات از سوی جمهوریخواهان با توجه به افزایش بحران مالی و دیدگاه منفی آمریکا به بوش و جمهوریخواهان راه به جایی نبرد و اوباما به پیروز انتخابات بدل شد.


موضع گیری‌های سیاسی:

اوباما از اولین مخالفان سیاست‌های دولت بوش در عراق بوده ‌است. در دوم اکتبر ۲۰۰۲ روزی که کنگره مصوبهٔ جنگ عراق را تصویب کرد و به دولت بوش مجوز جنگ را داد، اوباما در جمع کثیری از مخالفان جنگ عراق در شیکاگو سخنرانی کرد.
در ۱۶ مارس ۲۰۰۳ ، هنگامی که جرج بوش اولتیماتوم 48 ساعته ‌ای به صدام حسین برای خروج از عراق یا مواجهه با جنگ داده بود، اوباما در بزرگترین اجتماع ضد جنگ در شیکاگو سخنرانی کرد و اظهار داشت که هنوز برای جلوگیری از وقوع جنگ دیر نشده است.
این مسئله او را از سایر رقبایش در انتخابات سنا در سال ۲۰۰۴ که به جنگ رای مثبت داده بودند متمایز کرد و او به عنوان یک سناتور با مواضع لیبرال جایگاه خود را متمایز کرد.

اوباما و خاورمیانه:

موضع گیری سیاسی نامزدهای رئیس جمهوری و روسای جمهوری آمریکا در مقابل مسائل مختلف جهانی یکی از مباحث مهمی است که همیشه با حساسیتی بسیار از سوی ناظران دنبال می شود.
مسائل منطقه ای در سراسر جهان به ویژه در خاورمیانه، روند صلح خاورمیانه بین اعراب و اسرائیل، و دیگر چالش های در پیش روی از موارد مهم این مبحث به شمار می رود.
ایران، روند صلح خاورمیانه و موضع گیری رئیس جمهوری جدید آمریکا در برابر رژیم اسرائیل از موارد مهمی است که در مورد خاورمیانه از برجستگی های بیشتری برخوردار است.
در این بین موضع او در برابر ایران و رژیم صهیونیستی از اهم مسائل مطرح هستند.



موضع گیری وی در برابر ایران:

باراک اوباما در ژوئن ۲۰۰۷ طرحی را به مجلس آمریکا ارائه داد که سرمایه گذاران خارجی را به خروج سرمایه‌های خود از ایران تشویق می‌کند.
به ادعای سناتور اوباما دولت ایران از درآمدهای نفتی برای توسعه برنامه هسته ‌ای خود و حمایت از گروه‌های تروریستی در خاورمیانه استفاده می‌کند و اعمال فشار بر شرکتها برای قطع روابط مالی با جمهوری اسلامی اثر تحریمها را افزایش می‌دهد.
وی در سخنرانی خود در نشست کمیته امور عمومی آمریکا- اسرائیل موسوم به ایپک در ۴ ژوئن ۲۰۰۸ بدون توجه ماهیت صلح آمیز برنامه هسته ای ایران گفت: "اگر به ریاست جمهوری برگزیده شود؛ "هرکاری را که از دستش برآید خواهد کرد تا ایران به سلاح اتمی دست نیابد".

موضع اوباما در برابر اسرائیل:

رژیم صهیونیستی از مسائل مهمی است که تمامی سیاستمداران آمریکایی اعم از جمهوریخواه و دموکرات باید موضعی روشن در برابر آن اعلام کنند.
نشست کمیته امور عمومی آمریکا- اسرائیل موسوم به ایپک از جمله مجامعی است که این سیاستمداران و نامزدها باید در آن به سخنرانی پرداخته و علناً حمایت خود را از اسرائیل اعلام کنند .
اوباما که بیت المقدس را پایتخت جدایی ناپذیر رژیم اسرائیل می داند در سخنرانی خود در ایپک حمایت بی چون چرای خود را از رژیم صهیونیستی اعلام کرد.
وی همچنین در موضعی خصمانه ایران را بزرگترین خطر برای اسرائیل و همچنین آرامش و ثبات در منطقه خاورمیانه خواند و مدعی شد: "خطر ایران، شدید و واقعی است و هدف من این خواهد بود که این خطر را از پیش پا بردارم".

ژاوی هرناندز

xavi

ژاوی هرناندز کروز متولد 25 ژانویه 1980 در تراسا واقع در اسپانیا است. پدرش یک ارتشی بود و حالا بازنشسته شده است و شاید دلیل نظم و انضباطی که حالا از ژاوی سراغ داریم حاصل تربیتی پدر نظامی او باشد. اما نکته قابل توجه درباره ی خانواده ی ژاوی این است که تمام هم سن و سالان وی در خانواده اش ورزشکارند و شاید بتوان گفت آنها در ورزش با هم رقابت دارند که البته به هیچ وجه هیچکدام به اندازه ی ژاوی موفق نبودند. یکی از پسر عمو های وی که داوید نام دارد در رشته ی والیبال فعالیت می کند و دیگر پسر عموی او یک شنا گر است. پسر عمه ی وی نیز یک فوتبالیست است که خاویر نام دارد اما هیچگاه از دسته دوم اسپانیا بالاتر نیامد. دختر عموی وی نیز در رشته ی ژیمناستیک فعالیت می کند که به تازگی به قهرمانی در رده نوجوان در کشور اسپانیا دست یافته است. 

املاک و دارایی:

او در ایالت کاتالان یک خانه ی ویلایی دارد که بسیار مجهز و مجلل است. نکته ی قابل توجه درباره ی خانه ی وی زمین اختصاصی فوتبال وتنیس آن است. ژاوی همچنین با دو مدل ماشین مختلف تا کنون دیده شده است. یکی از آنها یک پورشه ی مدل 2007 و دیگر ماشین وی یک تویوتا می باشد.

 

درآمد:
او به جز قراردادهای فوتبالی اش و حقوقی که به صورت ماهیانه از باشگاه بارسلونا دریافت می کند، منبع درآمد آنچنانی دیگری ندارد. گفته می شود  ژاوی به سرمایه گذاری در ساخت و ساز ملک نیز بسیار علاقه مند است که این کار را توسط پدر و عمویش انجام می دهد.

نکات فنی:
او ذاتا یک هافبک دفاعی است ولی اگر قرار باشد خارج از بارسلونا بازی کند با مشکل برمی خورد! او نمی تواند به غیر از این سیستم، در سیستم دیگری بازی کند ولی با همین خصوصیات می بینبم کهاز تاثیرگذارترین مهره های بارسا به حساب می آید. او کمتر به خودنمایی می پردازد و بیشتر به کار گروهی می کند و شاید دلیل این که او بعد از سال ها بازی در بالاترین مدارج فوتبال ، به جمع بازیکنان مطرح جهان راه پیدا کرده است، همین موضوع باشد. اما در نهایت می توان ژاوی را یک مغز متفکر در زمین دانست و بدون شک هر تیمی آرزوی داشتن چنین بازیکنی را خواهد داشت.

خوشحالی بعد از گل:

هافبک بارسلونا و تیم ملی اسپانیا معمولا کم گل می زند، اما چنانچه موفق به زدن گل شود فقط می دود تا آنجا که توان دارد و می تواند از دست هم تیمی هایش که اصرار به زمین انداختن او دارند فرار کند. خودش اعلام کرده از زدن گل هایی که با شوت از راه دور به ثمر می رساند به شدت هیجان زده می شود و دیگر نمی تواند خودش را کنترل کند.

موسیقی:

او به موسیقی "بروس اسپرینگستون" علاقه ی زیادی دارد. تقریبا روزی نیست که ژاوی این ترانه ها را گوش ندهد. در این بین "نیک کیو" نیز به او انرژی خاصی می دهد. به گفته خودش: "من موسیقی ای را ترجیح میدهم که انرژی دهنده باشد و از موسیقی ای که به من حالت غمگین را القائ کند متنفرم."

فیلموگرافی:

او نقش خود را در فیلم تلویزیونی "قهرمانان" محصول 2006 و "کارلیتوس ال کامپو دل لوس" محصول 2008 ایفا کرد.

خواندنی ها:

عنوان بهترین بازیکن جام یورو 2008 به او رسید. به آواز خواندن در داخل رختکن مشهور است و هم تیمی های خود را بعد از هر بازی به خواندن ترانه های دلخواه خودش مهمان می کند. اینیستا دوست صمیمی اوست تا جایی که همدیگر را برادر صدا می کنند. همچنین لیونل مسی ، پویول و حتی ایکر کاسیاس هم دوست صمیمی وی هستندبارها اعلام کرده است که او هم یک نظامی باشد ولی او به خواسته ی خودش یعنی فوتبالیست حرفه ای شدن رسید. مادرش را مشوش و حامی اصلی خود می داند. او از درس بیزار بوده و به خاطر دلخوشی خانواده اش به اجبار درس خوانده است وگرنه از همان ابتدا آن را رها می کرد. بدترین اتفاق دوران بازی اش را مصدومیت شدیدی را می داند که پنج فصل پیش برایش حاصل شد و باعث شد بهترین بازی های آن زمان بارسلونا را از دست دهد.اصولا در هنگام بازی خیلی کم عصبانی می شود ولی زمانیکه این حالت برایش رخ دهد تقریبا غیرقابل کنترل می شود. چندان اهل مد و پوشیدن لباس های مختلف نیست و همیشه خیلی ساده و به گفته ی خودش مردانه لباس می پوشد.

 

ژاوي هرناندس کروواس
ژاوي تمام عمر فوتبالي خود را در نوکمپ گذرانده است. او زماني که تنها 11 سال داشت به بارسا پيوست. پيشرفت او بسيار سريع بود تا اينکه در فصل 97-98 از تيم جوانان وارد تيم دوم بارسا شد.
در تيم دوم بارسا او به مغز متفکر تيم جوردي گونزالو تبديل شد و به همراه تيم جواز صعود به دسته دوم را کسب کرد.
روياي ژاوي يعني شروع رسمي کار با تيم اصلي زماني تحقق يافت که او در تابستان 1998 در سوپر جام اسپانيا برابر مايورکا بازي کرد. او در ترکيب ثابت بود و گلزني کرد، شروعي که براي او بهتر از اين نميشد. ژاوي همچنين در قهرماني ليگ در فصل 1998-99 با مربيگري فن گال نقش مهمي را ايفا کرد که بارزترين مورد گل بسيار مهم او در نوئوو زوريا بود که شانس هاي تيم را براي قهرماني افزايش داد.
فصل 1999-2000 فصل خوبي براي ژاوي بود که به علت مصدوميت گوارديولا او براي قسمت اعظم فصل انتخاب اول بود. بعد از اينکه کاپيتان افسانه اي تيم را به مقصد فوتبال ايتاليا ترک کرد ژاوي به بازيساز تيم بدل شد و به اين کار ادامه داده است تا تمام استعداد و نبوغ خود را در اين پست به اثبات برساند.
در زمان مربيگري فن گال، رکساچ، آنتيچ و رايکارد ژاوي همواره يک مهره کليدي بوده است. اين حقيقت زماني اثبات ميشود که بدانيم او در طول اين مدت و در حاليکه هنوز فقط 25 سال سن دارد، 300 بازي رسمي انجام داده است.
در زمان مربيگري رايکارد، ژاوي نشان داده است که نه تنها ميتواند در قلب خط هافبک بازي کند، بلکه اين توانايي را دارد که در هر پستي در وسط زمين به بازي گرفته شود. اين توانايي را از آنجا ميتوان فهميد که او در قهرماني ليگ در فصل 2004-05 بازيکني بود که با انجام 36 بازي بيشترين بازي ها را انجام داد.
ژاوي در جام جهاني 2002 و جام ملتهاي اروپا 2004 حضور داشت و همچنان از اعضاي تيم ملي اسپانياست.
خصوصيات و ويژگي ها
ژاوي در تمام بازي ها بازيساز تيم است و هيچگاه ابدا عصبي نمي شود به طوريکه که با خونسردي فوق العاده اي تيم را هدايت ميکند. از زماني که او بازيساز بارسا شده است، بينايي و ديدی باورنکردني در درون زمين نشان داده است. او نمونه ديگري از کار خوبي است که در تيم جوانان بارسلونا انجام ميشود، خصوصا در پستي که به شماره 4 برميگردد و همانگونه که او به بلوغ رسيده توانايي بيشتري از خود بروز داده است و ميتواند هر گاه که مربي از او بخواهد خود را با پست هاي مختلف ميانه زمين وفق دهد.
پاس هاي روبه جلوي او و توانايي اش در برداشتن فشار از روي تيم و حفظ توپش که تقريبا از تمام بازيکنان ديگر بهتر است،از يک يک نقطه قوت درون زمين ساخته است. او همچنين در کارهاي دفاعي و در گرفتن توپ از حريف کاملا توانا است.
به علاوه، او خودش را در استفاده از توپ های مرده هم به خوبی نشان داده است، همانگونه که با شوت های قدرتمندش گلهای حساسی را از روی این موقعیت ها به ثمر رسانده است.
ژاوی روز دوم دسامبر سال 2005 را همیشه به یاد خواهد داشت. در طول تمرین در لاماسیا هافبک متولد ترسا از ناحیه زانوی چپ دچار مصدومیت شدید و پارگی لیگامنت شد. بعد از حدود پنج ماه او به میادین بازگشت. در بیست و نهم آوریل 2006 بازگشت و در مقابل کادیز بازی کرد و گفت" دوباره احساس یک فوتبالیست را دارم".او توانست به همراه بقیه هم تیمی هایش قهرمانی در لیگ و لیگ قهرمانان را جشن بگیرد.
بازیساز بارسا یکی از اعضای ثابت تیم ملی اسپانیا به رهبری لوئیز آراگونز در جام جهانی 2006 آلمان بود. جایی که تیم اسپانیا تا مرحله دوم پیش رفت و در آنجا به وسیله فرانسه حذف شد.
افتخارات
بارسلونا
2006-07 سوپرجام اسپانیا
2005-06 لیگ قهرمانان
2005-06 لالیگا
2005-06 سوپرجام اسپانیا
2004-05 لالیگا
1998-99 لالیگا
تیم ملی اسپانیا
2000 مدال نقره بازی های المپیک سیدنی
1999 قهرمانی زیر 20 سال جهان
مشخصات فردي
نام: ژاوير هرناندس کروواس
پست: هافبک
محل تولد: ترسا (بارسلونا)
تاريخ تولد: 1980-01-25
قد: 170 سانتيمتر
وزن: 68 کيلوگرم
 
 

زندگینامه اندی یا  آندرانيك مدديان

andy

در ۲۱ اوریل ۱۹۵۹ یا ۱ اردیبهشت ۱۳۳۸ در محله ویلای تهران اندی دنيا آمد.پسري ارمني در خانواده اي دوستداشتني از طبقه متوسط جامعه.که بعدها به محله مجیدیه نقل مکان کردند... خانواه اي با دو خواهر و سه برادر.نام اصلي او آندرانيك مدديان بود.از همان بچگي نبوغ موسيقي در اين كودك بازيگوش و شيطون معلوم بود.پدر او همواره در مسافرت بود.و خانواده را با خود ميبرد.به همين دليل اواكثر شهرهاي ايران را ديده است.

روزها گذشت و او او در خانواده اي دوست داشتني و علاقه مند به موسيقي رشد كرد و بزرگ و بزرگتر شد.مانند پدر علاقمند به موسيقي بودو براي خودش روياي زيبايي ساخته بود.بالاخره هم به آرزويش رسيد.اولين گيتارش را در 14 سالگي با چوب ساخت.به گفته خودش صداهاي عجيب و غريب از آن در مي آمد.پسر خاله هاي او يك گروه موسيقي تشكيل داده بودند.و از آندرانيك هم دعوت كرده بودند با آنها همكاري كنند. او در آن گروه شروع به گيتار زدن كرد.در بعضي وقتها هم قطعاتي به زبان انگليسي اجرا ميكرد.آنقدر در كارش پيشرفت كرده بود كه قطعاتي را در محضر شاه فقيد ايران اجرا كرد.با اینکه او از کودکی علاقه شدیدی به موسیقی و نواختن داشت اما در تمامی سالهای دبیرستان . شاگرد اول ریاضی شناخته شد تا جاییکه به اندی بورس تحصیل از طرف مدرسه ایرانی آمریکایی "ادونئسیت " تهران داده شد . در سال 1978  از سوی کمپانی موسیقی سی.بی.اس شعبه تهران به او پیشنهاد قرارداد برای تهیه آلبومی به زبان انگلیسی داده شد که بدنبال این پیشنهاد او عازم لوس آنجلس شد . در نخستین سالهای اقامتش در لوس آنجلس که مصادف بود با تحصیلات عالیه اش در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لوس آنجلس. اندی در رشته موسیقی آنچنان موفق شد که از طرف دولت آمریکا به او بزرگترین بورس تحصیلی از بهترین دانشگاههای دنیا داده شد و در همین زمان بود که او موفق شد تا با تیم فوتبال دانشگاه خود مقام اول را در کالیفرنیا و مقام دوم را در سراسر آمریکا کسب نماید .

                  

بدنبال کوچ ایرانیان به آمریکا علاقه اندی نیز روزبه روز به موسیقی ایرانی زیادتر شد . در تابستان سال 1984 حرکتی آغاز شد که فصل تازه ای بود در موسیقی پاپ ایران در غربت .روزي به اندی گفتند يك خواننده اي هست كه سبكش به كار تو خيلي مي خورد. مي توانيد يك گروه موسيقي خوب دو نفره تشكيل دهيد.او كوروس بود كه بعدها با هم بهترين گروه دو نفره را تشكيل دادند.به كوروس هم همين را گفته بودند.و دست روزگار اين دو را با هم آشنا كرد و يكي از پر طرفدارترين وجنجالي ترين گروه موسيقي دو نفره بعد از انقلاب را تشكيل دادند. اندی با  کوروس همکاری و دوستی صمیمانه خود را آغاز کردند .

اندی و کوروس با اولین آلبومشان ( خواستگاری ) آنچنان مطرح شدند که کمتر کسی بود که آنها را نشناسد و از موسیقی آنها لذت نبرد. جالب است بدانید که قبل از انتشار این آلبوم .قرار بود کوروس آهنگ خواستگاری را بخواند و اندی فقط کارهای انگلیسی اجرا کند. اما اندی با دیدن آهنگ خواستگاری  . کوروس را با پافشاری زیاد متقاعد کرد که خودش این آهنگ را بخواند و قرار شد که هردو آهنگ خواستگاری را بسازند و آهنگ هر کس که قشنگ تر شد  این آهنگ را اجرا کند که آهنگ اندی قشنگ تر از آب در امد. و سر انجام اندی این آهنگ را خواند.  اين اولين كار آنها با ژاكلين بود.كه با استقبالي بي نظير روبه رو شد.

               

آنها جزو اولین کسانی بودند که موسیقی شرق را با موسیقی غرب درهم آمیختند  و مکتب تازه ای را به وجود آوردند و نمایانگر تکنولوژی پیشرفته موسیقی پاپ ایرانی در غربت شدند .

دومين آلبوم آنها پرواز بود.و باز هم با شعرهاي زيباي ژاكلين.آهنگ چي مي شد,تپلي,ما همه ايراني هستيم به قدري گل كرد كه روز به روز بر محبوبيت آن دو افزود.آهنگ ما همه ايراني هستيم هنوز كه هنوز در اكثر كنسرتها اجرا ميشود.در اين آلبوم اندي و كوروس با فردي آشنا شدند كه در زندگي هنري آن دو و به خصوص اندي تآثير فراواني گذاشت. او عليرضا امير قاسمي بود.و به قول خود اندي: علي گوش سوم من هست.و مانند يك برادر همراه اندي بود.و او را در انتخاب آهنگ كمك مي كرد.ويدئوي زيباي چي ميشد هنوز هم در خاطره ها هست.به دنبال موفقيت آلبوم پرواز و سروصداي اين دو خواننده تازه نفس محبوبيت آن دو بيش از پيش شد.وآنها كنسرتي براي طرفداران اجرا كردند.تمام بليطها فروخته شده بود.وسالن ديگه گنجايش نداشت.عده فراواني پشت درهاي بسته مانده بودند.هفته آينده اندي و كوروس براي بچه ها و تمام كساني كه برنامه را نديده بودند كنسرت مجاني اجرا كردند.و با مردم سرود ما همه ايراني هستيم سر دادند.

کمی طول نکشید که آوازه محبوبیت آنها به سراسر دنیا کشیده شد ... و عده ای از جوانان ایرانی که در غربت میرفتند تا موسیقی غربی را به موسیقی شرقی ترجیح دهند .. یکبار دیگر بخاطر نوآوریهای " اندی و کوروس " در موسیقی پاپ ایرانی به موسیقی ایانی گرایش پیدا کردند و دنباله رو آنها شدند و اندی و کوروس را پیشگامان موسیقی روز خواندند ...

                 

در اينجا بهتر است داستاني برايتان از حضور اندي و كوروس در بين مردم تعريف كنم.يكي از طرفداران اين دو دختري حدوداْ 14 ساله بود.كه بيماري سرطان داشت.و در بيمارستان به انتظار مرگ نشسته بود.وقتي اندي و كوروس اين ماجرا را شنيدند همراه يك هديه كه يك دستبند طلا بود به ملاقات آن دختر رفتند. به گفته خود آن دختر آن روز انقدر اندي و كوروس به من اميد به آينده را دادند و اينكه بايد خوب شوم و به كنسرت آن دو بروم كه من تا حدودي روحيه خودم را به دست آوردم.و چون سرطان عميقآ در وجود او ريشه نكرده بود آن دختر سلامتي خود را به دست آورد.و جالب اينجا كه برايتان بگويم كه آن دختر در حال حاضر فارغ التحصيل رشته پزشكي هست واندي در جشن او هم شركت كرد و در تمام اين سالها از زندگي اين دختر خبر داشته و با هم در ارتباط بودند.چه لذتي دارد ارتباط با هنرمند مورد علاقه.

کنسرتهای آنها یکی پس از دیگری با موفقیت زیادی روبرو شد و آنها به هر کجا که قدم میگذاشتند تسخیرگر قلبهای عاشقان موسیقی میشدند و در هر شهری که برنامه اجرا میکردند صحنه را با موسیقیشان به آتش میکشیدند ..... تب اندی و کوروس آنقدر زیاد شد که همه جا صحبت از آنها بود و ویدیوهای آنها که توسط علیرضا امیرقاسمی تهیه و کارگردانی شد در واقع شروع تهیه میوزیک ویدیو در جامعه ایرانی بود که هنوز هم اغلب این ویدیوها نیز بی همتاست ...از طرف دیگر باید از بزرگترین تهیه کننده موسیقی ایرانی . فرخ آهی نام برد که همیشه در کنار اندی بوده و بسیاری از آهنگهای اندی را تهیه کرده است و او را میتوان یکی از مهمترین مهره های زندگی هنری اندی نام برد که تصمیماتش همواره در آهنگهای اندی موثر بشمار می آید و اعتماد و اعتقادی که اندی به فرخ آهی دارد غیرقابل وصف است . فعالیت و پشتکار و دقت او در ارائه آهنگهای اندی در طی این سالها قابل ستایش میباشد .

بعد از آلبوم بلا اندي و كوروس احساس كردندكه دوست دارند هر كدام جدا به فعاليت هنري خود ادامه بدهند.و قرار شد آخرين آلبوم دو نفره خود را به بازار عرضه كنند.آلبومي به نام خداحافظ.آخرين آلبوم با نام و همكاري اندي و كوروس.در اين آلبوم با شاعري آشنا شدند كه باز هم در زندگي هنري اندي و كوروس و مخصوصآ اندي تآثير به سزايي گذاشت.پاكسیما زكي پور.اين شاعر استثنايي و جوان با آن شعرهاي زيبا وقوي در محبوبيت اندي صد در صد تآثير به سزا گذاشته است.اين شاعر هنوز كه هنوز با اندي همكاري مي كند وجزو دوستان صميمي اندي هست.پاكسيما شروع كار هنري خود را با اندي آغاز كرد آلبوم خداحافظ با آهنگهاي دخترآتيشپاره ,آمنه,ياسمن,عشق مسموم,باز هم جزو پر فروش ترين آلبومها شد.با آن مدل زيباي آهنگ دختر آتيشپاره.بعد از فروش اين آلبوم و اجراي كنسرتها اندي و كوروس اعلام كردند كه ميخواهند رسمآ از هم جدا شوند.در آن زمان از هر كسي پرسيدند چه كوچك و چه بزرگ كه نظر شما راجع به جدايي اين دو چيست:همه ميگفتند :ما به اين دو با هم عادت كرديم.حيف است كه از هم جدا شوند.شايعاتي هم ورد زبانها افتاد.ولي اندي وكوروس در تلويزيون آمدند و اعلام كردند كه هيچ مشكلي با هم ندارندو فقط از نظر كاري با هم اختلاف عقيده دارند.در نهايت اندي و كوروس اين گروه محبوب و جنجالي از هم جدا شدند.و دوره 8 ساله كاري آنها به پايان رسيد.

                     

بعد از جدايي هر كدام جدا به فعاليت خود ادامه دادند  به جرات ميتوان گفت اندي گوي سبقت را از كوروس ربود.كوروس چند ماه بعد ازدواج كرد ولي اندي تمام زندگيش را روي كار هنري خود گذاشت.بعد از جدايي آنها اندي اولين آلبوم خود را بعد از جدايي از طرف شركت كلتكس وارد بازار كرد.آلبوم بيقرار .. كه به نظر من كه تمام كارهاي اندي رو دنبال كردم آلبوم بيقرار يك استثنا در زندگي اندي بود.كه يك شبه ره صد ساله را طي كرد.در اين آلبوم 10 ترانه بود كه يكي از يكي قشنگ تر بود.و به گفته خود اندي بيقرار قصه زندگي من است.قصه روزهاي پر عطش عشق و شبهاي سرد تنهايي.قصه تلخيها و شيرينيهاي زندگي.قصه پيروزيها و ناكاميهاي من در عشق و اميدي براي فردايي روشن و عشقي واقعي..

اندي روي اين آلبوم يك سال ونيم زحمت كشيد وهم خلاصه اي از زندگي خودش هست.آلبوم بيقرار پر فروشترين آلبوم دهه نود شد.شعرها از پاكسيماي نازنين ... كنسرت اندي براي آلبوم بيقرار با موفقيت تمام اجرا شد.وجاي خالي آن شب پيدا نميشد.وعده اي هم پشت در بودند تا بتوانند وارد سالن شوند.در اين آلبوم فرخ آهي هم يار هميشگي اندي بود.وبه او كمك فراواني كرد.و اندي اين آلبوم و تمام آلبومهاي خود را در استوديو فرخ آهي ضبط ميكند.در اين آلبوم بود كه مردم با دختري آشنا شدند كه هميشه با اندي بود واندي از او به عنوان صداي دوم استفاده ميكرد.او شيني ريگزبي بود.دختري آمريكايي و علاقه مند به فرهنگ ايراني و زبان فارسي.شيني در حال حاضر خود خواننده شده ولي هر چه دارد از اندي است.از آن زمان به بعد اين دو همه جا با هم بودند وخود اندي هم اعلام كرد شيني دوست دختر اوست.اندي همه جا از گروهش تعريف كرده و عنوان كرده من بدون گروهم هيچ هستم.فروتني هميشگي ايرانيها.

بعد از موفقيت بي سابقه اين آلبوم اندي آلبوم ليلي را وارد بازاركرد.باز هم از شركت كلتكس.كه با چند هنرمند ديگر هم همكاري كرد.بيژن مرتضوي,حسن شماعي زاده وغيره.با آن عبارت زيبا در اول آهنگ ليلي:هر كس در زندگي يك ليلي دارد و اين ليلي من است.تمام اينها نشان ميدهد اندي در تمام اين سالها عاشق بوده.عاشق چه كسي اين را هيچ كس نميداند.در كنار اندي عليرضا امير قاسمي هم براي او ويدئو هاي زيبا ميساخت.

                

 بعد از اين آلبوم اندي آلبوم تنهايي را از شركت كلتكس به بازار ارائه داد.شعرها از پاكسيما و ويدئوها از كوجي و علیرضاامير قاسمي . ضبط از فرخ آهي ,گروه اندي باز هم او را ياري ميدهند.آهنگ زيباي تنهايي,چشمهاي ناز ,جاده هاي احساس,ناز ناز ,خوشگل محلمون, به قدري اين آهنگها گل كرد كه ورد زبان همه شده بود.هر پسري كه ميخواست با دختري دوست شود آهنگ ناز ناز را برايش ميخوند.دخترها براي كنسرتهاي اندي سرو دست مي شكستند.و به قول اندي كه تكه كلام هميشگي اوست :خدا زيادشون كنه این دخترهارو. در اينجا بايد بگويم آلبومهاي اندي همه دوازده يا چهارده آهنگ دارد.برعكس تمام خواننده ها .كه اين هم هزينه زياد تري ميخواهد هم پول بيشتري.در آلبوم تنهايي اندي يك آهنگ را باز سازي كرد كه آن را براي مادرش ساخته بود.زماني كه مادرش ايران بوده و اندي امريكا مادرش دچار عارضه مغزي ميشود و اندي در آن حال شعر اين آهنگ را مينويسد و آن را در بدترين شرايط اجرا ميكند.خوشختانه حال مادرش خوب ميشود وبعدها مادرش عازم امريكا ميشود وتمام كارهاي اندي را دنبال ميكند.اندي هفته اي 2 بار بايد با مادرش غذا بخورد.

بعداز آلبوم تنهايي اندي آلبوم سر سپرده را به مردم عرضه كرد.آلبومي عاشقانه از كمپاني ترانه.شعرها طبق معمول از پاكسيماي نازنين و آهنگها از اندي,منوچهر چشم آذر.توحيد.در اين آلبوم اندي از شاعرهاي جوان هم استفاده كرد.گل اين آلبوم همان آهنگ معروف سرسپرده است.كه پاكسيما شعر آن را گفت و اندي يك نصفه روز آهنگ آن را ساخت.و به گفته خودش اين آهنگ يك هديه از طرف خدا براي او بود.آهنگ تولد به اين شكل ساخته شده بود كه پاكسيما روي جلد كادوي تولد اندي شعر تولد را نوشت و چون اندي خوشش آمد روي آن آهنگ گذاشت.آهنگ من و تو به قدري گل كرد كه اندي مجبور شد در سالن زيباي پلس لس آنجلس كنسرت بزرگي اجرا كند.كه از چند روز قبل تمام بليطها فروخته شده بود.در اين كنسرت تمام چهره هاي هنري حضور داشتند.وارطان آوانسيان مدير شركت ترانه,كوجي زادوري,و اكثرخبرنگارها حضور داشتند و موفقيت اندي را تبريك گفتند.كوجي و امير قاسمي ويدئو هاي اين آلبوم را تهيه كردند.به خصوص ويدئوي زيباي سرسپرده.بد نیست بدانید که این آلبوم یکی از فیوریت های خود اندی بشمار میرود ...

در اين بين بايد گويم اندي  گياهخوار همچنين جزو تيم فوتبال هنرمندان هم هست.و تا به حال چندين گل هم زده ، آرزويش هم اينست كه در استاديوم آزادي بازي كند. و در كنار هنر ورزش هم ميكند.

بعد از آلبوم سرسپرده نوبت آلبوم بعدي اندي رسيد.جاده ابريشم.آلبومي عاشقانه تر از آلبوم قبلي.اندي خود راجع به اين آلبوم حرفهاي زيادي زده.آهنگها از خود اندي با همكاري حسن شماعي زاده,منوچهر چشم آذر,توحيد,فريبرز حاجي.و شعرها اكثرا از پاكسيما.آهنگ شب من به گفته خود اندي در بدترين شرايط روحي او اجرا شد.دوست دختر او براي بار دوم او را رها كرد و اندي در بدترين شرايط روحي اين آهنگ را ضبط كرد.اين آهنگ بعدها در فيلم هاليوودي پرنسس و سرباز در قسمتي از فيلم گذاشته شد.اندي خودش اين آهنگ را به دوست دخترش تقديم كرد.آهنگ فوق العاده تو كه رفتي به قدري سرو صدا كرد كه همه آن را تكرار مي كردند.آهنگ انگليسي اين آلبوم را شيني شعرش را گفت و اندي آهنگ آن را ساخت.اندي يك آهنگ ارمني هم در اين آلبوم دارد.اگر يادتان باشد بچه هاي منطقه 6 در ويدئو نوروز آن سال براي اندي نوار فرستاده بودند كه اندي زودتر آلبوم بعدي را به بازار بدهد.اندي در زمان ساخت اين آلبوم به ارمنستان سفر كرد به همين دليل اسم آن را جاده ابريشم گذاشت.اين آلبوم نشان ميدهد كه اندي سال عاشقانه و سختي را پشت سر گذاشته.چون به گفته خودش او به پاكسيما ميگه:من امسال مثلأ عاشقم آهنگ عاشقانه برايم بگو سال ديگه همه چي خوبه ما با هميم .آهنگي برايم بگو كه همه چيز را نشان دهد.اگر توجه كرده باشيد تمام آهنگهاي اندي به جز چند تا كه انگشت شمار است راجع به دختر و پسر است و به گفته خودش من حرف ديگري به جز دختر و پسر ندارم كه بزنم.بعداز اين آلبوم اندي يك آلبوم دو آهنگه وارد بازار كرد.به نام نونه.كه بازسازي آهنگ زيباي چرا عاشق شدم و يك آهنگ ارمني.

                  

بعد از اين آلبوم او آلبوم و قلب من را وارد بازار كرد.كه به 7 زبان زنده دنيا آهنگ خوانده است.از طرف كمپاني آونگ ويك كمپاني امريكايي.اندي يواش يواش خود را وارد ماركت امريكايي ميكند.خودش ميگويد: اين آلبوم جاي خاصي را در قلب من دارد به همين دليل اسم آن را قلب من گذاشت.و روزنامه ها آن را رمانتيك ترين آلبوم اندي معرفي كردند.آهنگها يكي از ديگري قشنگ تر بود.آهنگ عربي با صداي اندي و راغب علامه خواننده معروف عرب كه بينهايت گل كرد.كه آهنگش را با هم ساخته بودند.آهنگ ريحان كه خيلي گل كرد با شعر پاكسيما .آهنگ انگليسي كه شعرش را شيني گفت و اندي آهنگش را ساخت.يك آهنگ هندي با  نجما اختر.خواننده معروف هندی .

بعد از اين آلبوم بود كه روزنامه هاي امريكا از اندي به عنوان الويس ايران نام بردند.وبه او لقب الويس دادند.بعد از اين آلبوم محبوبيت اندي در جامعه امريكايي چند برابر شد.با گروه هاي بزرگي در سالنهاي مجلل كنسرت گذاشت.با گروه آلابينا در سالن زيباي گريك تيآتر كنسرت گذاشت.به تنهایي 6000 نفر را در آن سالن دور هم جمع كرد و شبي فراموش نشدني براي همه بود.به مناسبت اين آلبوم كنسرت افتخاري در تاور ركوردز گلندل محله ارمني نشين كاليفرنيا اجرا كرد.و جازيست گروه پليس هم آنجا حضور داشت و همكاري آنها از اين به بعد آغاز شد.از همين آلبوم هم يك نمونه وارد ماركت امريكايي كرد .با چند آهنگ اضافه تر. كه آهنگ هتل كاليفرنياي معروف هم در آن بود كه همه ميگفتند از اصلش هم قشنگتر شده.با شعر پاكسيما يار هميشگي اندي.آهنگ تو نباشي به گفته خود اندي غم انگيز ترين صداي ني در ارمنستان هست.اندي براي سومين بار برنده جايزه بهترين خواننده ارامنه شد.استينگ منيجر گروه پليس هم فعاليت خود را با اندي آغاز كرد.اندي با مهارت خاصي به زبان انگليسي موسيقي ايران را به امريكاييها معرفي كرد به طوري كه فوق الا ده اندي رو دوست دارند.اندي تبديل به يك خواننده بين المللي شد.مصاحبه ها در سي ان ان,ان بي سي,سي بي اس,و موفقيت در كنسرتها او را بيش از پيش محبوب كرد .

بعد از اين موفقيت او با دو خواننده بزرگ ديگر عرب آشنا شد.خالد و حاكيم.كه قرار بود توري بزرگ ترتيب دهند براي اجراي كنسرت در سالن زيباي گريك تيآتر.ولي اين برنامه مواجه با 11 سپتامبر شد و با تمام هزينه و زحمتي كه براي اين برنامه كشيده شده بود اندي اين برنامه را لغو كرد.اندي اعلام كرد كه مردم امريكا را مانند ايرانيان دوست دارد و خود جزو شهروندان امريكايي هست و به دليل احترام كنسرت را لغو كرد.جالب اينجاست كه شيني ميهمان افتخاري تمام كنسرتهاي اندي است و همراه او برنامه اجرا ميكند.اندي در اين بين يك آلبوم وارد بازار كرد با همكاري پاكسيما,حميد,و پيروز.كه در حقيقت آلبوم پاكسيما بود با شعرهاي او واز دوستان خود دعوت كرده بود با او همكاري كنند.كه واقلأ اندي در اين آلبوم براي پاكسيما سنگ تمام گذاشت...آلبومي به نام ياران.با آهنگهاي فوق العاده قصه باران و تصويرمن كه با شعرهاي فوق العاده پاكسيما توسط اندي اجرا شد.آلبوم بعدی اندي خلوت من نام گرفت. اندي در مصاحبه اي اعلام كرد: من دوست دارم مردم بدانند در خلوت من چه ميگذرد.اين آلبوم هم جزو عاشقانه ترين آلبومهاي اندي قرار گرفت.از كمپاني آونگ.اندي در اين آلبوم نشان داد هنوز هم شور عشق در او هست.آهنگ چه خوشگل شدي به قدري بين مردم طرفدار پيدا كرد كه فكر ميكنم احتياج به توضيح من نباشد.آهنگ نگاه اول,از ياد من نرفته,4 نوع ميكس آهنگ ريحان,آهنگ تغيير داده شده تپلي به زبان ارمني به نام مارال,آهنگ تغيير داده شده يالا به زبان اسپانيولي به نام بايلا,ودر نهايت آهنگي متفاوت با سبك كار اندي به نام برو. هيچ وقت آهنگهاي اندي نشان دهنده اين نبود كه به كسي بگويد:برو ديگه نميخوامت.اون هم خواننده اي مثل اندي.البته در ويدئوي اين آهنگ ريشه هايي از سياسي بودن نشان ميدهد.اما اندي هميشه خود را از سياست جدا كرده.تمام شعرها از پاكسيم او آهنگها از اندي,منوچهر چشم آذر,محمد مقدم و ....

                 

بعد از اين آلبوم اندي همراه با شيني و منصور كنسرت بزرگ و فراموش نشدني در سالن بزرگ و زيباي گريك تيآتر اجرا كردند.اندي در اين كنسرت پر نشاط تر و پر انرژي تر از قبل براي مردم برنامه اجرا كرد.زندگي عاشقانه اندي با حضور دوست دختر زيباي او سپري ميشود.او بار ديگر كنسرت ديگري با اميد در پارك ارواين اجرا كرد كه آن هم با استقبال بي نظير مردم روبه رو شد.

بعد از آلبوم پر سرو صدای خلوت من.اندی آلبوم ارمنی خود را وارد بازار کرد شامل دوازده آهنگ وبا همکاری هنرمندانی چون آرام- آدیس- ماکسیم و.....که اندی را در مراسم انتخاب بهترینهای ارامنه جهان. جایزه باران کرد......بد نیست بدانید اندی چهار بار برنده جایزه بهتربن خواننده ارمنی جهان شده است.....

بعد از فروکش کردن سرو صدای این آلبوم اندی شروع به ساخت آلبومی کرد که تا ابد از ذهن هیچکس نخواهد رفت..آلبومی به نام پلاتینیوم که رکورد فروش تمام آلبومهای قبلی خود اندی را شکست و در هر جایی صدای ترانه های این آلبوم به گوش میرسید...آهنگ اول آهنگی فوق العاده به سبک آهنگ چه خوشگل. به نام آره آره که بدجوری در بین مردم گل کرد..آهنگ  زیبای عروسک....و به عقیده خیلیها گل این آلبوم آهنگ وداع است که پاکسیما و کامران دلان شعرش را گفتند و واقعا گل کرد...آهنگهای شاد و فوق العاده ی خوشم میاد و صحرایی.....آهنگ بسیار زیبای سلام عاشقونه با شعری از هدیه ....و....اگر بخواهم در مورد این آلبوم توضیح بدهم ساعتها طول میکشد....و اندی کنسرتهای این آلبوم را هم با موفقیت تمام برگزار کرد و هر روز بر محبوبیت و موفقیتش افزوده میشود.....

                    

اندى در يك فيلم ديگر هم با بهروز وثوقى بزرگ مرد سينماى ايران فيلم بازى كرده. كه شينى هم كنار اندى بوده.اندى نقش حاكم نيشابور را بازى كرده. در فيلم عمر خيام.اندى در سفرى كه به ازبكستان داشت تعريف ميكند كه خيلى بهش خوش گذشته و حتمآ اونجا يك كنسرت ميگذارد. وبراش جالب بود كه خانمى عكس اونو روى يه فرش بافته بود وتعجب كرده بود كه مردم چقدر لطف دارن.فكر كنم اگر احساسات اونايى كه تو ايران هستن رو ببينه باورش نشه. بگذريم.

آلبوم پلاتينوم اندى 4 تا آهنگ شاد 3 تا آهنگ غمگين و 5 تا آهنگ هم با سبك جديد دارد.  گر چه همان 3 آهنگ غمگين هم اوج احساسات اندى را به خوبى نشان داده است. و به قول خودش من هميشه عاشقم.از دوره هاى نوجوانى ميگويد كه در كوچه هاى تهران هر روزعاشق ميشده اما عشق واقعى به گفته خودش بعد از سن بلوغ به سراغ هر كسى مى آيد و عشق براى اون الأن يك رنگ ديگرى پيدا كرده.اندى در يكى از كنسرتهايش در دبى خودش روى صحنه گفت من يه نفرو دوست دارم ولى بعد گفت اونشب يه نفرو دوست داشتم.

از زندگى عاطفى اندى هم بايد بگويم اندى سالهاست كه با شينى زندگى ميكند. شينى همدم زندگى اندى شده اگر توجه بكنين اين دو هميشه با هم هستند.اندى در مصاحبه اى اعلام كرد شينى نمونه يك دختر خوب امريكايى هست.اونا حرف همو خيلى خوب ميفهمند. اميدوارم با هم خوش باشند. وقتى از اندى راجع به دختر مورد علاقش سوال كردند كه بايد چه خصوصياتى داشته باشه گفت : سيگار نكشه مشروب نخوره و اينكه خيلى مهربون باشه . به خاطر من از خيلى چيزاش بگذره .حتما شينى اين خصوصيات رو داشته كه اندى انتخابش كرده. البته با هم ازدواج نكردن .شايد هم خبر ازدواجشونو همين روزا بشنوين . معلوم نيست. اميدوارم اندى به اون چيزى كه تمام اين سالها انتظارشو كشيده برسه.

ازش سوال كردند اگر الأن آرزو كنى كسى رو ببينى و آرزوت بر آورده بشه دوست دارى چه كسى رو ببينى؟ گفت: پاپ رو .همان رهبر مسيحيت تا ازش بخواد عدالت رو براى مردم بر قرار كنه.شايعه هم كه براى خواننده ها زياده براى اندى هم كه ديگه بيشتر. يه بار خودش تعريف ميكرد كه تو خيابوناى لس آنجلس كه ميرفتيم با دوستان بعضى دخترهارو به من نشون ميدادند كه تو با اين دوست بودى. اندى هم ميگه نه من اصلأ اين خانوم رو نميشناسم. بعد معلوم ميشه شايعه سازى كردند. كه فكر كنم از طرف دخترهاى اونجا بوده.

                

اندى با اون چهره دوست داشتنى ولبخند هميشگى و اون قلب مهربون باز هم دل دخترها و پسرها رو تسخير كرد. من ميدونم شما با خيلى از آهنگهاى اندى خاطره دارين.اين آلبوم هم يكى از بهترين خاطره سازها خواهد بود.

در آستانه نوروز هشتاد و چهار هم که کارتون بابک و دوستان ساخته میشد .کارگردان کارتون از اندی دعوت کرد که یک آهنگ درباره نوروز بخواند.....و به گفته خود اندی : با مشورت با پاکسیما و منوچهر چشم آذر..پاکسیما شعر دارم میرم به تهران را نوشت و اندی و منوچهر چشم آذر هم آهنگ آن را ساختند..با ویدیویی زیبا و جالب از کوجی. تا این آهنگ هم برای همیشه در خاطره ها باقی بماند ..و این آهنگ هم با اینکه یک تک آهنگ بود اما به قدری گل کرد که شبکه های فارسی زبان .هر روز چندین و چند بار ویدیوی  آنرا پخش میکردند......

البته در بین آلبومهای پلاتینوم و شهر فرشتگان هم اندی بیکار نبود و با خواننده های جدیدی چون سعید و السید همکاری کرد .. همچنین در ترانه و مراسمی که بمناسبت درگذشت ویگن بود نیز حضور یافت و با دیگر خوانندگان ارمنی به اجرای آهنگهای قدیمی ویگن پرداختند ... از دیگر فعالیتهای وی میتوان به خواندن آهنگ طنین صلح و دارم میرم به تهران نیز اشاره کرد .

         

در تابستان 2005 اندی کنسرتی را به همراه شینی و جمشید اجرا کرد که به گفته خود اندی : این کنسرت رکورد تمام کنسرتهای وی را شکست و 7000 نفر به دیدن این کنسرت رفتند. و این هم افتخاری دیگر برای سلطان موسیقی پاپ ایران .....

واما در اول مارچ 2006 آلبوم شهر فرشتگان به بازار عرضه شد که به عقیده اندی این آلبوم بهترین آلبوم زندگی او از نظر تو لید و ضبط و تنظیم بوده است . این آلبوم باز هم برای جامعه هنری ایران افتخار آفرید و پر فروشترین آلبوم اینترنشنال در دبی و کشورهای عربی شد و حتی نامهایی چون مدونا و شکیرا و جیپسی کینگ را هم پشت سر گذاشت ... این آلبوم شامل دو سی دی است که سی دی اول شامل ده آهنگ و سی دی دوم شامل چهار ریمیکس و دو آهنگ ارمنی میباشد و در این آلبوم باز هم حضور نامهایی چون منوچهر چشم آذر و حمید ندیری و محمد مقدم   و  برای اولین بار هما میر افشار و فرشید صبوری به چشم میخورد که طبق معمول شعرها از پاکسیمای عزیز و حضور اندی در کنار آهنگسازان سبک اندی را در این آلبوم باز هم حفظ کرده است ...

اندي هميشه براي جوانها نصيحتي داشته:دوري از مواد مخدر,احترام به بزرگترها,درس خواندن,وبه تمام دخترها و پسرها هميشه وهميشه گفته:با اوني كه دوستش دارين تا آخر بمونيد.به هم وفادار باشين.اندي احساس دوست داشتن رو اينگونه توصيف كرده:صبح كه از خواب بلند ميشوي احساس ميكني دنيا مال تو هست. دوست داري با كسي كه دوستش داري بري پارك,پيكنيك,به خاطر اون دختري كه دوستش داري حاضري همه دنيا رو به اون ببخشي.و شب كه ميخواي بخوابي خوشحال از اين احساسي كه دادي و گرفتي.اندي هميشه از زندگيش راضي بوده و هست.و هميشه به گفته خودش نيمه پر ليوان را نگاه ميكند.اندي با خواننده هاي ديگر كشورمان هم كنسرت گذاشته.مثل ابي,شهرام كاشاني,Dj Aligator.........و كمك به خيلي ها كرده در اين راه تا آنها هم وارد دنياي هنر شوند.مثل شيني,مكابيز,مهران....نگاهي به كارنامه هنري اندي بيندازيم او سير صعودي فوق العاده اي را طي كرده است.

اورا میتوان محبوبترین چهره جوانان نام برد ... صدایی که در آن احساسات ملتی نهفته است ... او حرف من و توست و از میان مردم آمد تا برای مردم بخواند و این تنها دلیلیست که با آهنگهای او میتوان رابطه مستقیم داشت .......  صحنه هنر زمانی با او به آتش کشیده میشود و جنب و جوش و هیجان به حداکثر خود میرسد و دقیقه ای دیگر سکوت و آرامش محوطه را فرا میگیرد و اشک در چشمها حلقه میزند ... این صدای اوست ... این آهنگ اوست و این یک رابطه بدون آلایش با مردم است ... مردمی که او را دوست میدارند و به موسیقی اش با تمام وجود عشق می ورزند و او را فریاد نسل فردا مینامند

 

اوکسی است که تحصیلکرده رشته موسیقیست و بیست  سال است که موسیقی را میشناسد .. آهنگسازی و تنظیم میکند و میخواند و مثل بعضی از خوانندگان پر ادعا نیست که بطور اتفاقی خواننده شده اند و بعدها هم آهنگساز شده اند و خودشان و طرفدارانشان خدا را به خدایی بنده نیستند !!!!

آری او اسطوره موسیقی پاپ ایران و خواننده دو نسل است .... دو نسلی که همه سرسپرده او هستند ...

                                   

با اندی دودهه را پشت سر میگذاریم .. دو دهه سرشار از شادیها و غرور... دو دهه مملو از اشکها و لبخندها ... دو دهه که نمایانگر استقامت . استواری . پشتکار و پیشرفت ستاره پرنوریست که از کوچه های خاکی تهران آمد و امروز در اوج شهرتش بر قله افتخار موسیقی پاپ یک ملت ایستاده است و به ایرانی بودن خود میبالد ...در این دودهه شاهد درخشش ستاره ای بودیم که قلب میلیونها ایرانی را به تسخیر خود درآورد ... اوستاره بدنیا آمده ... یک سوپر استار به معنای واقعی کلمه و باید بدانید که اندی تنها یک خواننده نیست .. او مرد صحنه است و از همه مهمتر یک انسان واقعی و قهرمانی برای پدرو مادرهایی که فرزندانشان اندی را الگوی خود میدانند ... او خط مشی تازه ای را در موسیقی پاپ ایران به وجود آورده است و در روی صحنه  چهره های جوانانی را که با عشق دستهایشان را به طرف او دراز میکنند تا نشان دهند که او نهایت آرزوی آنهاست ......    اندی را بشناسید و دوستش داشته باشید زیرا که او یک دوست واقعیست با قلبی به وسعت دریاها که مهربانی را همیشه نوید میدهد .....

 اميدواریم هرروز موفق تر از روز پيش باشد.او به عشق مردم كشورش ميخواند.اين خلاصه اي كوتاه از زندگي هنری کسی بود که موسیقی پاپ ایران ستاره ای همچون او را هرگز ندیده است و نخواهد دید

زندگینامه دکتر محمود احمدی نژاد

dr.mahmood ahmadi nezhad

دکتر محمود احمدي نژاد در ۶ ابان 1335 هجري شمسي در روستاي ارادان از شهرستان گرمسار، چشم به جهان گشود و از يک سالگي به همراه خانواده در تهران اقامت گزيد. وي دوران تحصيلات ابتدايي ، راهنمايي و متوسطه خود را در اين شهر گذراند و در سال 1354 با کسب رتبه 132 کنکور سراسري گزينش دانشجو، تحصيلات عالي خود را در رشته مهندسي عمران دانشگاه علم و صنعت آغاز کرد و در سال 1365 در مقطع کارشناسي ارشد همان دانشگاه پذيرفته شد و در سال 1368 به عضويت هيات علمي دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت در آمد و در سال 1376موفق به دريافت مدرک تحصيلي دکتراي مهندسي و برنامه ريزي حمل و نقل از دانشگاه علم و صنعت گرديد . ايشان به زبان انگليسي آشنايي دارند و طي سال هاي تدريس در اين دانشگاه و تدوين مقالات و پژوهش هاي متعدد علمي ، راهنمايي ده ها پايان نامه کارشناسي ارشد و دکتراي تخصصي در زمينه هاي مختلف مهندسي عمران ، راه و حمل و نقل و مديريت ساخت را بر عهده داشته است.

دکتر احمدي نژاد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي در کسوت دانشجو و با شرکت در مجالس مذهبي و سياسي وارد فضاي سياسي جامعه شد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي با توجه به حضور در دانشگاه از پايه گذاران انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علم و صنعت ايران بود و در دوران جنگ تحميلي به عنوان داوطلب بسيجي در قسمت هاي متعدد جبهه به ويژه مهندسي رزمي به خدمت پرداخت و اين مهم را تا پايان دوران دفاع مقدس ادامه داد. دکتر احمدي نژاد متاهل و داراي سه فرزند- دو پسر و يک دختر – مي‌باشد.

مهمترين مشاغل دکتر احمدي نژاد:

•  فرماندار ماکو 
•  فرماندار خوي
•  مشاور استاندار کردستان
•  مشاور فرهنگي وزير فرهنگ و آموزش عالي در سال 1372
•  استاندار استان اردبيل در سال هاي 1372 تا 1376
• عضو هيات علمي دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت از سال 1368 تا کنون   

•  شهردار تهران از سال 1382 تا 1384
•  ايشان در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران در سوم تيرماه 1384، از سوي ملت ايران به عنوان رييس جمهوري اسلامي ايران برگزيده شد.

دکتر احمدي نژاد علاوه بر تدريس ، راهنمايي دانشجويان و پرداختن به امور اجرايي، در زمينه‌هاي ذيل نيز فعاليت داشته است:

  روزنامه نگاري و نگارش مقالات متعدد سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي و اقتصادي
•  مدير مسوول روزنامه همشهري و راه اندازي همشهري محله در 22 منطقه تهران، همشهري مسافر، همشهري ديپلماتيک، همشهري جوان، همشهري ماه و ضميمه انديشه، ضميمه دانشجو و ...
•  موسس و عضو انجمن تونل ايران
•  عضو انجمن مهندسين عمران ايران
•  عضو اولين شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علم و صنعت ايران
•  عضو اولين شوراي مرکزي اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان دانشگاه ها و موسسات آموزش و عالي کشور

 

زندگینامه معین

moein


نصرالله معین در سال ۱۳۳۰ در شهرستان نجف آباد اصفهان امتولد شد. وی در خانواده*ای ۱۳ نفره همراه با ۴برادر و۷ خواهر بزرگ شد. خانواده*ای که از نظر مالی در سطحی متوسط قرار داشتند. معین همچون دیگر ستارگان به نام موسیقی کشور از همان دوران کودکی علاقه خود را به آواز، در خواندن قران و اشعار شعرای نامی ایرانی نشان داده بود.

معین در سن ۱۸ سالگی نزد بزرگترین اساتید آواز آن زمان همچون استاد تاج اصفهانی و استاد حسن کسایی به یادگیری گوشه*ها و دستگاه*های آواز ایرانی پرداخت.

بعدها معین از سال ۱۳۵۲ تا۱۳۵۷ در هتل عباسی و کاباره هزار و یک شب به اجرای برنامه مشغول شد. دیری نگذشت که نام معین نه تنها در اصفهان بلکه در میان علاقه مندان به موسیقی در سراسر ایران شنیده میشد. وابستگی بیش از حد معین به زادگاهش سبب شد تا وی نتواند همزمان با دیگر خوانندگان هم سن و سال خود که در آن موقع در تهران مشغول بودند کار کند. همین مسئله باعث شد تا معین اولین کار خود را در سال ۱۳۵۹ با عنوان ""یکی را دوست میدارم"" روانه دنیای موسیقی کند. اما نکته مهم این بود که یکی را دوست میدارم با ترانه*ای از مسعود امینی و آهنگی از معین آنچنان در میان مردم جا باز کرد که این اثر پس از مدتی کوتاه از مرز*های ایران گذشت و توسط خوانندگان ایرانی که پس از انقلاب به امری مهاجرت کرده بودند خوانده شد.

هایده، ابی و عارف از جمله معروف ترین این افراد بودند. معین یک شبه راهی را که بسیاری برای ان سال*ها کار کرده بودند پیموده بود و اینک به آوازه خوانی نامی تبدیل شده بود. معین پس از انقلاب و حتی بعد از اجرای اولین کار خود همچنان به علت وابستگی*های خویش در ایران مانده بود، اما دیگر چاره*ای جز ترک وطن نداشت.

معین به سال ۱۳۶۰ایران را با هدف رسیدن به امریکا به مقصد اسپانیا ترک کرد. شاید بهترین خاطره از این ماجرا ترانه ""حیرت"" سروده اردلان سرفراز است که در همان سال*های انقلاب و اوج گیری معین به وی تقدیم شد. که درآن اردلان پس از صحبت از اوضاع موجود در کشور پس از انقلاب به صدای معین اشاره میکند که در این تنهایی مطلق فقط دست تو بر در زد و از خروج اجباری معین از کشور می*گوید (این ترانه بعدها توسط معین با اهنگی از خودش خوانده شد).

معین مدتی در اسپانیا اقامت داشت ودر آنجا به اجرای برنامه در کلوپ*ها پرداخت. پس از مدتی و به کمک دوستان خود و همچنین همکاری خانم هایده راهی امریکا شد تا معین وارد مرحله دیگری از کار هنری خود شود. مرحله*ای که باید دور از وطن در دیار غربت سپری میشد.

معین در سال ۱۳۶۲ اولین آلبوم مستقل خود را با نام "می*پرستم" از شرکت ترانه راهی بازار کرد. می*پرستم با ترانه زیبایی از معین و آهنگ کاظم رزازان به همراه دیگر آهنگ*های البوم تنوانست تا فروش بالایی را برای اولین البوم معین داشته باشد. معین در کنار هایده تشکیل یک زوج هنری بسیار حرفه*ای را داده بودند و البوم "گل*های غربت" با صدای این دو توانست پرفروش ترین آلبوم سال شود اما این زوج هنری با فوت هایده از میان رفت، که این مسئله ضربه*ای جبران ناپذیر به موسیقی ایرانی وارد کرد. معین یک بار دیگر توانست با آلبوم پریچهر در سال ۱۳۶۴ با اهنگ*هایی از فرید زولاند و بیژن مرتضوی پرفروش ترین آلبوم سال را منتشر کند. پریچهر اثری ماندگار از معین با ترانه*ای از اردلان سرفراز که به یاد مادر سروده شده بود.

معین در سال ۱۳۶۸ در سن ۳۸ سالگی با خانمی ایرانی در امریکاازدواج کرد. وی در همان سال آلبوم "صبحت بخیرعزیزم" را روانه بازار کرد. دوسال بعد یعنی در سال ۱۳۷۰ اولین فرزند معین متولد شد، وشاید تاثیر ترانه زیبای پریچهر سبب شد تا معین نام دخترش را پریچهر بگذارد. در همان سال آهنگ "سکه" به عنوان هدیه نوروزی معین پخش شد، و پس از ان آلبوم "تولد عشق" را راهی دنیای موسیقی کرد. بی شک ماندگار ترین ترانه این البوم اثر((میلاد)) است. ترانه*ای بی نظیر از همایون هوشیار ******** در کنار آهنگی از حسن شماعی زاده سبب شد تا معین یک بار دیگر هنر خود را به رخ بکشاند.

معین در سال ۱۳۷۴ از همسر خود جدا شد، و تا مدتی در تنهایی به سر برد. وی در سال ۱۳۷۸ مجددا ازدواج میکند اما این بار با خانمی کانادایی به نام پانته آ، که حاصل ان دختری دیگر به نام ستاره بود. انتشار البوم" پرواز" در سال ۱۳۷۹ پرواز شکوهمندانه دیگری بود برای معین در آسمان هنر ایرانی.۱۳۸۱ انتشار البوم "لحظه*ها" ، البومی که در سطحی فوق العاده و بالاتر از موسیقی زمان خویش منتشر شده بود اثر لحظه*ها با آهنگی خاص و کاملا حرفه*ای از حسن شماعی زاده و آوای معین کار را به اثری ماندگار در موسیقی ایرانی تبدیل کرد. بی شک در آن زمان کسی نمی*دانست برای شنیدن البوم بعدی معین باید چیزی در حدود شش سال انتظار بکشد. معین یک بار دیگر در سال ۱۳۸۲ طعم تلخ جدایی را چشید و از همسر خود طلاق گرفت. وی در همین سال*ها یکی از برادان خویش (فتح الله) را نیز از دست داد. این جریانات سبب شد تا نزدیک به یک سال از موسیقی کناره گیری کند. در اواخر سال ۱۳۸۳ معین شرایط روحی خود را بدست آورد و برای انتشار البوم بعدی خود آماده شد. در این میان حجم بالای کارهای ارائه شده به معین و مسائل دیگر از جمله حساسیت معین برای ارائه آلبوم ماندگار دیگر سبب شد تا انتشار آن مرتبا به تعویق بیافتد. اما معین در این میان ۳ کار از آلبوم خود را به نام*های خوشبینی، طلوع و بت پرست را منتشر کرد. پاییز سال۱۳۸۶ انتشار البوم طلوع. معین دوباره برگشته بود با کارهایی رویایی و..... البومی با همکاری اساتیدی چون بابک بیات، فضل الله توکل، صادق نوجوکی، کاظم عالمی ، بابک رادمنش

زندگینامه سیاوش قمیشی

سیاوش

سياوش قميشي متولد 21 خرداد ماه 1324 هجری شمسی برابر با 11 june سال 1945 میلادی صادره ازاهواز به شماره ی شناسنامه ی 173 می باشد . پدرش مصطفی قمیشی در شهر دزفول و در روستایی به نام « قمیش » زندگی می کرده است و اصلا متعلق به همانجا می باشد ؛ اکنون فوت شده و در آرامگاه شاه عبدالعظیم در شهر تهران آرمیده است . رود دز از میان شهرستان دزفول می گذرد . در قدیم برای آب رسانی در شهر دزفول در زیر زمین تونل هایی حفر میشد که آب را به تمام نقاط شهر می رساند . در محل های مخصوصی زمین را حفر می کردند تا به این تونل برسند که به این محل ها قمیش ( قمش ) می گفتند .

این قمیش ها تا دهه چهل خورشیدی مورد استفاده مردم برای نوشیدن ، شستشو و ... بوده است و پس از آن به علت گسترش لوله کشی مسدود و در حال حاضر آبی در آنها جاری نمی باشد . اکنون نیز روستاهای زیادی با این نام موجود هستند که به عنوان مثال می توان از « قمیش » ، « قمیشانه » ، « قمیش اصلان » و « قمیش حاجیان » و ... نام برد . سياوش قميشي کوچکترین فرزند خانواده ی خویش است و دارای دو برادر به نام های سیامک و سیروس و یک خواهر به نام سیمین می باشد . او نزدیک به 9 ماه بیشتر نداشت که خانواده اش تصمیم گرفتند راهی تهران شوند و به همراه این تغییر محل زندگی ، سیاوش قمیشی نیز توسط خانواده به تهران آورده شد . مادرش به آموختن موسیقی می پرداخت ، پیانو می نواخت و خانمی به نام اُلگا ( که تباری روس داشت ) به وی آموزش میداد

. سیاوش که حدود 6 سال بیشتر نداشت از شنیدن صدای نواختن آنها لذت بسیاری می برد و در عین کودکی و با اینکه پایش به پدال های پیانو نمی رسید به پشت ساز مادرش ( پیانو ) می نشست و در عالم بچگی با پدال های آن بازی می کرد . در حین همین بازی ها و به همراه صداهائی که از این ساز خارج میشد احساس خوبی به وی دست میداد و همانجا بود که سیاوش به موسیقی علاقه ای ویژه پیدا کرد . خانواده ی سياوش قميشي که علاقه ی او را به موسیقی درک کرده بودند خانمی را برای تعلیم به وی استخدام کردند و او چهار سال زیر نظر این معلم به آموختن زیر و بم موسیقی پرداخت . بعدها گیتاری برایش تهیه کردند و سیاوش از ده سالگی ، شخصا و بدون این که معلمی داشته باشد به نواختن گیتار مشغول شد و در مدت کوتاهی توانست به آن مسلط شود .

آن چه از دوران کودکی به نیکی باقی در ذهن سیاوش مانده نوروز ، ماهی قرمز و شمردن پول های عیدی است . کلاس هفتم و هشتم را در تهران و در مدرسه ی البرز به درس خواندن مشغول شد و در همان دوران با کوروش یغمائی صمیمیت فراوانی پیدا کرد . این دو در خلوت دوستانه ی شان به خواندن و نواختن می پرداختند و بعد ها نیز همکاری بیشتری با هم پیدا کردند . سياوش قميشي در سن 12سالگی به آن مرحله رسیده بود که می توانست هنر موسیقی اش را در مقابل عموم به نمایش بگذارد . به همین جهت به همراه بندی اجرای موسیقی را شروع کرد . بعد از یک سال چنان پیشرفت خوبی حاصل کرد که از سیزده سالگی در مُتل قو با ارکستری که مخصوص به خودش بود آهنگ های خواننده های معروف آن زمان ( مانند بیتلز و ... ) را می خواند و از این طریق کسب در آمد می نمود . آهنگ قایقران اولین تجریه ی آهنگ سازی سياوش قميشي در سن ( 14 سالگی ) بود ، آهنگی که توسط خواننده ای به نام ضیا خوانده شد . پدر سیاوش قمیشی با گرایش او به سمت موزسیقی مخالف بود و از اینکه پسرش چنین راهی را انتخاب کرده راضی به نظر نمی رسید . به همین علت سیاوش مجبور شد راهش را به تنهایی ادامه دهد و مسیر زندگیش را خودش انتخاب نماید

زمانی که سیاوش در ایران به موسیقی می پرداخت ، برادر و خواهرش در انگلستان به تحصیل مشغول بودند . داستان از این قرار است که وقتی برادرش در فصل تابستان برای دیدار خانواده به تهران آمد به سياوش قميشي پیشنهاد داد که همراه او به انگلستان برود و هنرش را در آنجا دنبال نماید . سیاوش نیز پیشنهاد وی را پذیرفت . این چنین شد که سياوش قميشي در سال 1959در حالی که هنوز به سن چهارده سالگی نرسیده بود با خوشحالی و شادمانی به نزد برادر و خواهرش در لندن رفت و در انگلستان سکنی گزید به مدت یک سال در کنار برادرش زندگی کرد اما طرز فکر آنها زیاد با هم متناسب نبود ؛ ( سیاوش زیاد به کلاب می رفت و موزیک گوش میداد و این نوع زندگی مورد تائید برادر و خواهرش نبود ) . به علت همین عدم تفاهم بعد از مدتی از برادرش جدا شد و شخصا به زندگی پرداخت . در سال های 1961 تا 1962 ، حضور او در انگلستان مصادف با زایش گروه های معروف و قدرتمند موزیک مانند بیتلز بود که مسلما تاثیر شگرفی در رشد و شکوفایی هنر وی داشته است . دیپلمش را از high school ( دبیرستان ) در لندن گرفت و بعد از آن به royal academy of arts رفت و تحصیلش را در رشته ی classical jaaz ادامه داد .
composition خواند و مدرک arrangment از academy of artsroyal اخذ نمود . او با با اعضاء گروه هایی که کنسرت اجرا می کردند دوست بود و همین دوستی باعث شد که بعد از مدتی فعالیت خود را با یکی از همین گروه ها آغاز کند . داستان از این قرار بود که سیاوش ساز می نواخت و اعضا ارکستری که با او دست بودند از این موضوع اطلاع داشتند و وقتی گیتاریست یکی از همین ارکستر ها مریض شد و مدت ها بود که کسی را به عنوان جانشین وی پیدا نمی کردند از سياوش قميشي درخواست نمودند تا جایگزین وی شود و این چنین رسما پیشنهاد همکاری به او دادند .ا ین همکاری بسیار خوب شروع شد و پایه گذاری مناسبی بود . سیاوش همکاری خود را به مدت سه سال با این ارکستر ( که insects نام داشـت ) ادامه داد و بعد از آن به مدت چهار سـال با گروهی به نام wingers به ادامه ی فعالیت پرداخـت و سرانجام خودش ارکستر مخصوص خودش را پایه گذاشت ؛ ارکستری که جز خودش باقی نوازنده های آن غیر ایرانی بودنـد .

 

وظیفه ی سياوش قميشي در این بند خوانندگی بود و در عین حال به نواختن گیتار هم می پرداخت . بعد از مدتی کیبوردیستشان به دلایلی ارکستر را ترک کرد و سیاوش از آن موقع مسئولیت نواختن کیبورد را نیز پذیرفت و جای خالی کیبوردیستِ رفته را پُر کرد . زندگی سیاوش به همین شکل می گذشت . تا اینکه در سال 1971 یعنی نزدیک به 12 سال بعد و در سن بیست و پنج سالگی تصمیم گرفت محل زندگیش را به تهران تغییر دهد و عازم ایران شود . پس با این تصمیم راهی کشورش ایران شد . در این میان چندین بار به لندن رفت و برگشت . در همین حین همکاری بیشتری نیز با کوروش یغمائی پیدا کرد . بعد از ورود به ایران بندی به نام stars تشکیل داد و در آن گروه به بازخوانی آهنگ های خارجی پرداخت . بعد ها در کنار شهرام شب پره ، کامبیز معینی و همایون جلالی ، در گروهی به نام rebels به همکاری پرداخت . مسئولیت سياوش قميشي در این بند خواندن آهنگ های slow بود و شهرام شب پره آهنگ های تند را اجرا می نمود .


 

در همین اثنا سیاوش با شرکت رنگارنگ همکاری نزدیکی پیدا کرد و برای این شرکت آهنگ می ساخت که « وارطان آوانسیان » آهنگ هایش را برای اجرا در اختیار خوانندگان مختلفی قرار میداد و چون سياوش قميشي قبل از خواندن آهنگش توسط خواننده ها ، خودش نیز آنها را اجرا می کرد ، به شدت مورد توجه آوانسیان قرار گرفت و این گونه شد که آوانسیان بعد از انقلاب مجموعه ی آثار سیاوش را به صورت مستقل منتشر کرد


 

سیاوش تا سن 34 سالگی در ایران بود تا اینکه انقلاب صورت گرفت و او نیز شرایط را برای ماندن محیا ندید به همین علت در سال 1978 به آمریکا رفت و در شهر لس آنجلس مشغول به زندگی شد . او در ایران با شخصی به نام « جمال نادر » آشنا شده بود که هر دو می نواختند و می خواندند و وقتی به لس آنجلس رفتند تصمیم گرفتند با همکاری هم آلبومی منتشر کنند . پس با همکای یکدیگر کار روی آلبوم « فرنگیس » را شروع و برای آماده شدنش یک سال و نیم وقت صرف نمودند و در نهایت توانستند در سال 1981 آن را روانه ی بازار نمایند .
در آن دوران کمپانی خاصی برای پخش این آلبوم وجود نداشت به همین علت این آلبوم توسـط مردم کـپی و دسـت به دسـت می شد . اما بـعد ها توسـط چهـار کـمپانی : « آرت کو » ، « آواز » ، « ترانه » و « پارس ویدئو » منتشر شـد که با فـروش بسـیار خوبی نیز روبرو گردیـد . سياوش قميشي تاکـید می کند که ارائه ی آلبـوم « فرنگیس » تنها برای سرگرم شدن بوده و او قصد نداشته است تا با این آلبوم تبدیل به یک خواننده شود اما وقتی که در سال 1992 « مسعود فردمنش » به او پیشنهاد داد که کاری مشترک ارائه دهند و چندین شعر ( که بارز ترین آنها به گفته ی سیاوش پرنده های قفسی بود ) در اختیار سیاوش قرار داد انتشار آلبوم جدید را قبول کرد . به این ترتیب سياوش قميشي از سن 49 سالگی رسما خوانندگی را آغار نمود و آلبوم « حکایت » را منتشر ساخت که مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفت .

درخواست مردم و کمپانی ها بعد از آلبوم « حکایت » و استقبال پرشوری که از آن صورت گرفت ، باعث شد که او حرفه ی خوانندگی را ادامه دهد و علاوه بر آلبوم فرنگیس 13 آلبوم دیگر نیز روانه ی بازار موسیقی نماید که این آلبوم ها شامل : « خواب بارون » ، « حکایت » ، « تاک » ، « قصه گل و تگرگ » ، « شهر خورشید » ، « قصه امیر » ، « هوای خونه » ، « قاب شیشه ای » ، « شکوفه های کویری » ، « حادثه » ، « نقاب » ، « بی سرزمین تر از باد » ، « روزهای بی خاطره » هستند . سياوش قميشي خوانندگی را بسیار دیر شروع کرد و در یکی از مصاحبه هایش در این مورد گفت که زیاد از شغل خوانندگی یا لااقل در حد میکروفون بدست گرفتن و زنده اجرا کردن خوشش نمی آید ولی به خاطر طرفدارانی که منتظر شنیدن صدای وی هستند به ارائه ی کنسرت می پردازد .

او زیاد به رفت و آمد با مردم لس آنجلس نمی پرداخت و در مورد این عدم رفت و آمد و دوری خویش از محیط لس آنجلس « گرفتاری ها » و تنها دلیلش را برای ماندن در لس آنجلس « انجام کارهایش » عنوان می کرد . بعد از آلبوم « نقاب » همه ی توجه ها به طرز ویژه ای به او معطوف شد ، به طور صعودی بر طرفدارانش افزوده گردید و کنسرت هایش رو به فزونی نهاد . سياوش قميشي 5 بار ازدواج کرده است و حاصل این ازدواج ها تنها یک فرزند از اولین همسر اوست . نام پسرش علیرضاست که در شیراز زندگی می کند و ظاهرا به خوانندگی هم می پردازد او بیش از 35 سال سن دارد . نام اولین همسر وی « وصال » می باشد . آخرین همسر سياوش قميشي « نازنین مرعشی » نام دارد که بیش از سی و پنج سال از وی کوچکتر است و حدودا بیست و پنج سال سن دارد .

سياوش قميشي بعد از سال های طولانی ماندن در لس آنجلس ( در سال 1385 ) شمسی تصمیم گرفت آمریکا را به قصد اروپا ترک کند و راهی آلمان و ( تحقیقا ) در روستایی به نام akhen ساکن شود . او علت این تغییر مکان ناگهانی را دوری از محیط مسموم و ناجالب لس آنجلس و رسیدن به آرامش بیشتر عنوان کرد ! از گفته های او به نظر میرسد آخرین همسرش همراه او عازم اورپا نشد . در حال حاضر یکی از بردانش در مونترال ، دیگری در تهران و خواهرش در لس آنجلس زندگی می کنند . در میان خانواده ی او سه نفر به هنر روی آورده اند یکی بردار زاده اش « ژیان قمیشی » است . او در کانادا شو اجرا می کند . سیاوش موفق به دیدار وی نشده است و پدر او یعنی بردارش را نیز بسیار کم دیده است . دیگری پسرش علیرضاست که در ایران مشغول به خوانندگی است ولی به هیچ وجه مورد استقبال نیست و شخص دیگری به نام « برزا قمیشی » نیز وجود دارد که او هم بردار زاده اش است ، گیتار می نوازد ، راک ان رول می خواند و البته سياوش قميشي با او ملاقات داشته است . اصولا سياوش قميشي چندان ارتباط نزدیکی با خانواده ی خود ندارد

چندین سال پیش شایعه شده بود که او برای بازگشت به ایران به دولت جمهوری اسلامی نامه ای نوشته است اما بعد از مصاحبه ای این موضوع را تکذیب کرد و شرط خودش را برای بازگشت به ایران آزادی عمل برای انجام کارها و هم چنین کنسرت هایش عنوان نمود و بازگو کرد که از طرف دست اندرکاران پیشنهاداتی برای خواندن در جزیره ی کیش داشته است اما این پیشنهاد را رد کرده و از خواندن در آن جا صرف نظر کرده است . وی در یکی از مصاحبه هایش گفت که تا پنج سال آینده به خواندن ادامه خواهد داد و چون آهنگ ساز است باقی عمر خویش را از طریق آهنگ سازی امرار معاش خواهد نمود . سياوش قميشي علاقه دارد تا او را بیشتر به عنوان آهنگساز بشناسند تا خواننده . هر گاه شعر جدید ی به او میرسد و آهنگ زیبائی روی آن قرار می دهد بیشترین لذت را می برد و دوست دارد اگر آهنگساز نبود شاعر یا نقاش میشد . روزی چند ساعت موزیک گوش می دهد ، پیانو می زند و کتاب می خواند . علاقه ی زیادی به چائی بعد از ظهر ، نگهداری و پرورش گیاهان و همچنین گربه ی سیاهش موسول دارد . هیچ شخصی بالاتر از موسیقی او وجود ندارد و می تواند با موزیکش بدون هر شخصی به زندگی بپردازد . به گفته ی خودش او به هیچ وجه اهل تجملات نیست و بسیار کم از کروات استفاده می کند . آرزوی او بازگشت به ایران و بازدید از وطن خویش است

زندگینامه ابی

ابی

ابراهيم حامدي متخلص به "ابي" در 29 خرداد سال 1328 در ميدان فوزيه تهران ديده به جهان گشود.

در سال 1353 ازدواج كرده ( اولین ازدواج رسمی ) وسه فرزند دختر حاصل اولین ازدواج او می باشد ؛ اولین فرزند خاتون متولد 1354 و دندانپزشك ودومین فرزند سایه متولد 1355 و سومین فرزند او عسل متولد 1357 كه همگی تحصیلات دانشگاهی دارند. در مورد دومین ازدواج , ابی در مصاحبهء 25/8/1375 با برنامه روزهفتم رادیوBBC تكذیب كرد كه دوباره ازدواج كرده اما بعدها معلوم شد كه قبل از اینكه این موضوع را تكذیب كند این امر خیر اتفاق افتاده ( تا نباشد چیزكی مردم نگویند چیزها ) و از ازدواج دوم با خانم « مهشید » صاحب یك پسر به نام « فرشید » شده است. او در اوان نوجواني به استعدادهاي خويش در خواندن پي برد و شروع به خواندن در يک گروه دوستانه به نام sun boys کرد و خواندن در باشگاهها و کاخ هاي جوانان را آغاز کرد و پس از چند سال ، در آغاز جواني اولين ترانه ي مستقل خود را اجرا کرد.اين اثر ترانه اي بود با نام "عطش" از ساخته هاي " استاد حسين واثقي "براي فيلمي با همين عنوان. "ابي" اين ترانه را با چنان قدرت و زيبايي اجرا کرد که توجه بسياري را به خود جلب کرد.
ابي به اين ترتيب پا به عرصه ي ترانه گذاشت و آغازگر سبکي تازه در ترانه نوين ايران شد. او با اتکا بر صداي توانمند و بي نظيرش پا به عرصه پر فراز و نشيب ترانه گذاشت. او از همان روزهاي اول و آثار نخستينش نشان داد که حرفهاي بسياري براي گفتن دارد و مي تواند تأثير به سزايي در شکلگيري ترانه نوين ايران که آن روزها چند سالي بيشتر از عمرش نمي گذشت داشته باشد.
دومين ترانه او ترانه اي بود اعتراضي به نام "چرا" ، با شعر "مسعود هوشمند" و آهنگ "استاد حسين واثقي " که به سبک و شيوه اي بسيار زيبا توسط او خوانده شد. اما سومين آهنگي که "ابي" اجرا کرد و به گفته خودش باعث معروفيت او شد ترانه اي به نام "شب" بود با "شعر "اردلان سرفراز" و آهنگ "منصور ايران نژاد " که در شوي "ميخک نقره اي" زنده ياد "فريدون فرخزاد" به گوش مردم رسيد. اين ترانه به خاطر شعر و موسيقي قوي و همچنين اجراي عالي خواننده بسيار مورد توجه قرار گرفت و همگان را به تحسين واداشت.
ابي در همين دوران با شهبال و شهرام شبپره آشنا شد و با ايشان شروع به همکاري در گروهي کرد که در آن روزگار يکي از بهترين گروههاي موسيقي در ايران بود. بله او مدتي با گروه Black cats همکاري کرد و شبهاي بسياري را در کاباره ي "کوچيني" به روي صحنه رفت و تجربه کسب کرد . اما پس از مدتي فعاليت خود را با اين گروه قطع کرد و کارش را به صورت مستقل و به تنهايي ادامه داد .
واين آغاز کار هنرمندي بود که فريادش تبديل به صداي در گلو خفه شده مردم ايران شد.

"ابي" کارش را با همين سبک و سياق ادامه داد ودر طول سالهاي پيش از انقلاب ده ها ترانه اجرا کرد. که اين ترانه ها در سالهای بعد از انقلاب در قالب چهار آلبوم منتشر شد . اين آلبومها به ترتيب "تپش" ، "نازي ناز کن" ،"شب زده" و"کوه يخ" نام داشت. او در اين چهار آلبوم آثاري جاويدان از بهترين ترانه سرايان و آهنگسازان ايران را اجرا کرد .
ابي همچنان در آن سالها بر روي تعداد زيادي از فيلمها ترانه خواند و سکانسهايي ماندگار از تلفيق هنر کارگردانان ، بازيگران و صداي "ابي" ساخته شد.
از جمله فيلمهايي که "ابي" براي آنها ترانه خواند مي توان به فيلمهاي : عطش ، هياهو ، تپش ، کندو ، ذبيح ، قاصدک ، بت شکن ، گل هاي کاغذي ، شب زخمي ، خاکستري ، باغ بلور ، تهمت ، بر فراز آسمانها و بوي گندم اشاره نمود. همچنين او در زمينه بازيگري هم يک بار خود را آزمود و در فيلم "بوي گندم" ايفاي نقش کرد .
"ابي" دو سال پيش از انقلاب براي اجراي يک سري کنسرت در آمريکا از ايران خارج و به دليل شکل گرفتن انقلاب در ايران در آمريکا ماندگار شد .


ابراهيم حامدي در سالهاي سخت و سنگين غربت نيز قدمي از راه خود پا پس نکشيد و خود را در بازار غير مسيول "لوس آنجلس" رها نکرد و با سختي زياد به انجام کار درست با ترانه سرايان و آهنگسازان مسيول و نام آشنا ادامه داد. او در طول سالهاي غربت تا به امروز دوازده آلبوم منتشر کرده است که به ترتيب انتشار عبارتند از : با تو ، غريبه ، خليج ، ستاره دنباله دار ، معلم بد ، اتل متل ، ستاره هاي سربي ، عطر تو ، پير ، تاج ترانه ، طلوع کن و شب نيلوفري .
" ابي" در تمامي اين سالها چه قبل و چه بعد از انقلاب و از همان کارهای آغازين خود و در طول سالهای غربت هيچگاه مسيوليت خود را نسبت به ايران و وضعيت مردم آن فراموش نکرده است و هميشه ترانه هاي ملي و ميهني و ترانه هاي معترض را در کنار ترانه هاي عاشقانه اجرا کرده و به سمع دوستداران صدايش رسانده است . ترانه هايي چون : چرا ، شب ، پاينده باد ايران ، روستايی ، هم غصه ، پير ، خليج فارس ، گل سرخ ، خانه سرخ ، خورشيد بي حجاب ، نون و پنير و سبزي ، اتل متل ، معلم بد ، طلوع کن ، هلا ، درخت ، سياه پوشها و چندين و چند ترانه ديگر از اين دست. او با انتخاب و اجراي اين آثار نشان داده که نسبت به مردم و ميهنش چه احساس ناب و خالصي دارد و اوج اين احساس را در ترانه "خليج فارس" که بي شک يکي از زيباترين آثار خلق شده در تاريخ ترانه نوين ايران مي باشد مشاهده مي کنيم ترانه اي که در زمان اجرايش توسط "ابي" اشک لذت و غرور و ميهن پرستي را بر ديگان هر ايراني جاري مي سازد .
ابی جوایز مختلف جهانی را برده است از جمله شکست ابراهیم تاتلیس خواننده قرن ترکیه در سال 1354 در کشورش با آهنگ شکار. اما مهمترین جایزه جهانی ابی آقای صدا شدن در جهان در سال 1993 در سالن بزرگ استرالیا با آهنگ معروف خلیج فارس بود که لقب Master Of Voice را کسب کرد. او از پر طرفدارترین خواننده های تاریخ ایران به شمار میرود که بزرگترین سالنهای کنسرت از جمله اسکار و نوبل کنسرت داده است و پای ایرانیها را به این سالنها باز کرده است.
ابي در اجراي کنسرت نيز به موفقيتهاي بسياري دست يافته و درهاي سالنهاي بزرگ و مشهور در جهان با اتکا بر توان بالاي صدايش در اجراهاي زنده و همچنين ترانه هاي خاطره ساز و محبوبش سالانه هزاران ايراني را در اين سالنها در اقصي نقاط جهان گرد هم مي آورد و برايشان از "عشق" مي خواند . از جمله سالنهای نامداری که ابی در آنان برنامه اجرا کرده مي توان به اين سالنها اشاره کرد :
يونيورسال آمفي تياتر (لوس آنجلس) ، شراين آدوتوريوم (محل برگزاري مراسم اسکار) ، گريک تياتر (لوس آنجلس) ، کندي سنتر (واشنگتن) ، اپراي سيدني (همراه با ارکستر سمفوني سيدني ) ، سالن سلطنتي نوبل (استکهلم ) ، کويين آمفي تياتر (ونکوور) ، گلوين (سالن بين المللي سويد ) ، فيلارمونيک برلن (برلين) ، گلف دبي (سالن بين المللي دبي) ، اويشن کلاب (سالن بين المللي دبي ) ، کنسرت هاوس (يوتبوري) و ...
"ابي" در تمام دوران هنري اش با بهترين ترانه سرايان و آهنگسازان ايران همکاري داشته و بهترين آثار آنان را اجرا نموده است. شايد از اصلي ترين دلايل موفقيت او و ماندگار شدن آثار او در طول بيش از سي سال همين همکاري هاست ، که حاصلش خلق ترانه هايي ماندگار در ترانه نوين ايران مي باشد . از جمله بزرگاني که "ابي" با آنها همکاري داشته است مي توان به ترانه سراياني چون : ايرج جنتي عطايي ، اردلان سرفراز ، شهيار قنبري ، ليلا کسري(هديه) ، منصور تهراني ، زويا زاکاريان ، هما مير افشار و غيره اشاره کرد و از آهنگسازاني چون زنده ياد واروژان ، بابک بيات ، فريد زلاند ، سياوش قميشي ، محمد شمس ، اسفنديار منفرد زاده و غيره نام برد .
"ابي" آوازخواني ست مردمي که از دل مردم ايران زاده شده است. او با احترام به گوش و هوش مردم ايران در طول سي و پنج سال کار هنري اش و با قبول سنگيني مسيوليتي که بر دوش دارد و با تلاش پشتکار زياد و با خلق آثاري که در گوشت و خون مردم ايران جاي گرفته است و همچنين شخصيت هنري محبوبي که دارد توانسته دل بسياري از ايرانيان را بدست آورد و اين ارتباط با جوانان در ايران به حدي است که نام "ابي" بر ديوارهاي دورافتاده ترين روستاهاي ايران نيز به عنوان خواننده محبوب آنان نقش بسته و اين نشان از اوج موفقيت و محبو بيت يک هنرمند است.

آلبوم‌های پیش از انقلاب

* شب
* پير
* تپش
* نازی نازکن
* شب زده
* کوه یخ

آلبوم‌های پس از انقلاب

* با تو
* غريبه
* خليج
* ستارهٔ دنباله دار
* معلم بد
* اتل متل
* ستاره‌های سربی
* عطر تو
* پير
* تاج ترانه
* طلوع کن
* شب نيلوفری
* حسرت پرواز


شعری از ابی:



قلب تو ، قلب پرنده
پوستت اما ، پوست شير
زندنون تنو رها كن
اي پرنده پر بگير

اونور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
اونور روزاي تاريك
پشت نيم شباي روشن

براي باور بودن
جايي شايد باشه شايد
براي لمس تن عشق
كسي بايد باشه بايد

كه سر خستگي هاتو
به روي سينه بگيره
براي دلواپسي هات
واسه سادگيت بميره

حرف تنهايي ، قديمي
اما تلخ و سينه سوزه
اولين و آخرين حرف
حرف هر روز و هنوزه

تنهايي شايد يه راهه
راهيه تا بي نهايت
قصه ي هميشه تكرار
هجرت و هجرت و هجرت

اما تو اين راه ، كه همراه
جز هجوم خار و خس نيست
كسي شايد باشه شايد
كسي كه دستاش قفس نيست

قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شير
زندون تنو رها كن
اي پرنده پر بگير

زندگینامه البرت انیشتین

انیشتین

«آلبرت انيشتين» در چهاردهم مارس 1879 در شهر «اولم» واقع در ناحيه «ورتمبرگ» آلمان متولد شد. وقتي كه آلبرت يك ساله بود، خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديدند. پدر آلبرت، هرمان انيشتين، كارخانه كوچكي براي توليد محصولات الكتروشيميايي داشت و با كمك برادرش كه مدير فني كارخانه بود، از آن بهره برداري مي كرد. وي از لحاظ عقايد سياسي با حكومت پروسي ها مخالفت داشت، اما امپراتوري جديد آلمان را ستايش مي كرد و صدر اعظم آن « بيسمارك » و ژنرال « مولتكه » و امپراتور پير يعني « ويلهم اول» را مورد تجليل قرار مي داد. مادر انيشتين كه پائولين كوخ نام داشت، بيش از پدر زندگي را جدي مي گرفت و از احساسات هنرمندانه اي برخوردار بود.
آلبرت كوچولو به هيچ عنوان كودك اعجوبه اي نبود و حتي مدت زيادي طول كشيد تا سخن گفتن را بياموزد؛ بطوريكه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص و غيرعادي باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن كرد، ولي غالباً ساكت و خاموش بود و هرگز بازيهاي عادي كودكان را دوست نداشت. تحصيلات ابتدائي خود را طبق تعاليم كاتوليك گذراند و از آن لذت فراوان برد و حتي در دروسي  كه به شرعيات و قوانين مذهبي كاتوليك بستگي داشت، چنان قوي شد كه توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به سوالهاي معلم جواب دهند، به آنها كمك كند. انيشتين جوان در ده سالگي مدرسه ابتدائي را ترك كرد و در شهر مونيخ به مدرسه متوسطه « لوئيت پول» وارد شد.
 
ذوق هنري
ذوق هنري انيشتين چنان بود كه وقتي در سن پنج سالگي، پدرش قطب نمايي جيبي را به او نشان داد، خاصيت اسرار آميز عقربه مغناطيسي تأثير عميقي بر وي گذاشت. زماني كه انيشتين پانزده ساله بود، حادثه اي اتفاق افتاد كه جريان زندگي او را به سمت جديدي سوق داد. پدر او در كار تجارت با مشكلاتي مواجه شد و صلاح را در آن ديد تا كارخانه خود را در مونيخ بفروشد و جاي ديگري را براي كسب و كار خود ترتيب دهد. از آن جا كه وي خوش بين و علاقمند به كسب لذت بود، تصميم گرفت به كشوري مهاجرت كند كه زندگي در آن با سعادت بيشتري همراه باشد و به اين منظور، ايتاليا را انتخاب كرد و در شهر ميلان مؤسسه مشابهي را ايجاد نمود. هنگاميكه وارد شهر ميلان شدند، آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعيت كشور آلمان را ترك گويد، اما آقاي هرمان به وي تذكر داد كه اين كار زشت و نابهنجار است.
 
دوران دانشجويي
در اين دوران، مشهورترين مؤسسه فني در اروپاي مركزي به استثناي آلمان، مدرسه دارالفنون سوئيس در شهر زوريخ بود. آلبرت در امتحان ورودي اين مؤسسه شركت كرد، ولي بخاطر اينكه درعلوم طبيعي اطلاعات وسيعي نداشت، پذيرفته نشد. با اين حال، مدير دارالفنون زوريخ تحت تأثير اطلاعات وسيع او راجع به رياضيات واقع شد و از وي درخواست كرد تا ديپلم متوسطه اي را كه براي ورود به دارالفنون لازم است، در يك مدرسه سوئيسي بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر كوچك « آرائو » كه با روش جديدي اداره مي شد، معرفي كرد. وي بعد از يك سال اقامت در مدرسه مذبور، ديپلم لازم را بدست آورد و در نتيجه، بدون امتحان در دارالفنون زوريخ پذيرفته شد. با اين كه درس هاي فيزيك دارالفنون از هيچ گونه عمق فكري برخوردار نبود، اما حضور در آنها آلبرت را تحريك كرد تا آثار استادان كلاسيك فيزيك نظري از قبيل بولترمان، ماكسول و هوتز را با حرص عجيبي مطالعه كند. آلبرت درست در اواخر قرن 19، تحصيلات خود را به اتمام رساند و با مسأله مهم كسب شغل مواجه گرديد. از آنجا كه نتوانست مقام تدريس در مدرسه پلي تكنيك را بدست آورد، تنها راه باقي مانده اين بود كه چنين شغل و مقامي را در يك مدرسه متوسطه جستجو كند.
در سال 1910 ، آلبرت بيست و يك سال داشت و تابعيت سوئيس را بدست آورده بود. وي داوطلب شغل معلمي خصوصي گرديد و پذيرفته شد. انيشتين از كار خود راضي بود؛ چرا كه مي توانست به پرورش جوانان بپردازد، اما بزودي متوجه شد كه معلمان ديگر نيكي را از او ضايع و فاسد مي كنند و اين شغل را ترك كرد. بعد از مدتي، در دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر« برن» انتقال يافت. كمي بعد از انتقال به شهر برن، با ميلواماريچ همشاگردي قديم خود در مدرسه پلي تكنيك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر بود كه اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. كار انيشتين در دفتر اختراعات خالي از لطف نبود و حتي بسيار جالب به نظر مي رسيد. او وظيفه داشت، اختراعاتي را كه به دفتر مذبور مي آوردند، مورد آزمايش اوليه قرار دهد. شايد تمرين در همين كار موجب شده بود كه وي با قدرت خارق العاده و بي مانند، بتواند نتايج اصلي و اساسي هر فرض و نظريه جديدي را به سرعت درك و استخراج كند؛ چرا كه انيشتين به قوانين كلي فيزيك علاقه داشت و به حقيقت درصدد بود تا ميدان وسيع تجارت را به وجهي منطقي استنتاج كند.
در اواخر سال 1910 كرسي فيزيك نظري در دانشگاه آلماني پراگ خالي شد. انتصاب استادان اين قبيل دانشگاهها طبق پيشنهاد دانشكده بوسيله  امپراتور اتريش انجام مي گرفت كه معمولاً حق انتخاب خويش را به وزير فرهنگ واگذار مي كرد. تصميم قطعي براي انتخاب داوطلب، قبل از همه، برعهده فيزيكداني به نام « آنتون لامپا » بود و او براي انتخاب استاد، دو نفر را مد نظر داشت كه يكي از آنها « كوستاويائومان» و ديگري « انيشتين» بود. يائومان اين پيشنهاد را رد كرد و انيشتين پس از كش و قوس هاي فراوان، اين مقام را پذيرفت. دو ويژگي  انيشتشن موجب شد كه استاد زبردستي گردد : نخست اينكه، علاقه  فراواني داشت تا براي عده بيشتري از همنوعان خود و بخصوص كساني كه در حول و حوش او مي زيستند، مفيد باشد. ويژگي دوم، يعني ذوق هنريش، وي را وا مي داشت كه افكار عمومي خود را به نحوي روشن و منطقي مرتب سازد. از سوي ديگر، روش تنظيم آنها به نحوي بود كه چه خود او و چه مستمعان از نظر جهان شناسي نيز لذت ببرند.
 
عزيمت از پراگ
انيشتين در مدتي كه در پراگ تدريس مي كرد، نه تنها نظريه جديد خود را بنا نهاد، بلكه با شدت بيشتري، نظريه خود درباره  كوآنتوم  نو را كه در شهر برن شروع كرده بود، توسعه داد. با همه اين تفاصيل، انيشتين به دانشگاه پراگ اطلاع داد كه در خاتمه دوره تابستاني سال 1912 اين دانشگاه را ترك خواهد كرد. عزيمت ناگهاني انيشتين از پراگ، سر و صداي زيادي را در اين شهر بوجود آورد. در سر مقاله بزرگترين روزنامه  آلماني شهر پراگ نوشته شد :
« نبوغ و شهرت فوق العاده انيشيتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترك كرد ». انيشتين عازم شهر زوريخ گرديد و در پايان سال 1912در سمت استاد مدرسه پلي تكنيك زوريخ مشغول به كار شد. شهرت انيشتين تا بدانجا رسيده بود كه بسياري از مؤسسات و سازمانهاي علمي جهان علاقه داشتند كه وي بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ايشان در ارتباط باشد. مقامات رسمي آلمان، سالها كوشش مي كردند كه شهر برلن نه فقط مركز قدرت سياسي و اقتصادي، بلكه در عين حال كانون فعاليت هنري و علمي نيز محسوب گردد؛ بهمين جهت از انيشتين دعوت بعمل آوردند. انيشتين مدت كمي بعد از ورود به برلن، از همسر خويش هيلوا كه از جنبه هاي مختلف با او توافق نداشت، جدا گرديد. هنگاميكه به عضويت آكادمي پادشاهي انتخاب شد، سي و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن تر بودند، بيش از حد جوان مي نمود.
فعاليت اصلي انيشتين در برلن اين بود كه با همكاران خويش و يا دانشجويان رشته فيزيك، درباره كارهاي علمي مصاحبه و مذاكره نموده  و آنها را در تهيه برنامه علمي راهنمايي كند. هنوز يكسال از اقامت انيشتين در برلن نگذشته بود كه در ماه اوت 1914 جنگ جهاني شروع  شد. در طي جنگ جهاني اول ، روزنامه هاي برلن همه روزه از وقايع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان سخن مي گفتند. در عين حال، انيشتين در منزل خود با دختر عمه خويش الزا آشنايي پيدا كرد. الزا زني مهربان و خونگرم بود و از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت؛ با اين حال، انيشتين با او ازدواج كرد. جنگ بين المللي و شرايط معرفت النفسي كه در نتيجه آن بر دنياي علم تحصيل گرديد، مانع از آن نشد  كه انيشتين با حرارت فوق العاده به توسعه و تكميل نظريه ثقل خويش بپردازد و با پيمودن راه تفكري كه در پراگ و زوريخ  در پيش گرفته بود، در سال 1916 توانست نظريه اي براي ثقل ارائه دهد. وي  جاذبه عمومي را بنا نهاد كه به كلي مستقل از نظريه هاي گذشته و از نظر منطقي داراي وحدت كامل بود.
اهميت نظريه جديد به زودي مورد تأييد و توجه دانشمنداني واقع گرديد كه داراي قدرت خلاق علمي بودند. تأييد تجربي نظريه انيشتين، توجه عموم مردم را نيز به شدت جلب كرده بود. از اين پس، ديگر انيشتين مردي نبود كه فقط مورد توجه دانشمندان باشد. به زودي، او نيز همچون زمامداران مشهور ممالك ، بازيگران بزرگ سينما و تئاتر، شهرت عام بدست آورد.
 
مسافرتهاي انيشتين
تبليغات مخالف و حملاتي كه عليه انيشتين مي شد، موجب گرديد كه در تمام ممالك جهان و در همه طبقات اجتماعي، توجه عموم مردم به سوي تئوريهاي او جلب شود. در اين زمان، انيشتين ابتدا به هلند و سپس به كشورهاي چكسلواكي، اسپانيا، فرانسه، روسيه، اتريش، انگليس، آمريكا و بسياري از كشورهاي ديگر سفر كرد. اما نكته قابل توجه اين است كه وقتي انيشتين و همسر او به بندرگاه نيويورك رسيدند، با استقبال شديد و تظاهرات پرشوري مواجه شدند كه به احتمال قوي نظير آن هرگز هنگام ورود يكي از دانشمندان رخ نداده بود .
انيشتين به آسيا و كشورهاي چين، ژاپن و فلسطين سفر كرد و اين خاتمه سفرهاي او بود. وي درسال 1924 بعد از مسافرتهاي متعدد به اكناف جهان، بار ديگر در برلن مستقر گرديد. حملات همچنان بر عليه او ادامه داشت و نظريات او را بعنوان بيان افكار قوم يهود و به سوي فاشيسم مي دانستند. از اين رو، انيشتين به شهر پرينستون در آمريكا رفت. در سال 1936 همسرش الزا از دنيا رفت و خواهر انيشتين كه در فلورانس بود، به شهر پرينستون نزد برادرش آمد. در همين دوران، انيشتين تابعيت كشور آمريكا را پذيرفت. وي در سال 1945 طبق قانون بازنشستگي، مقام استادي مؤسسه مطالعات عالي پرينستون را ترك كرد، ولي اين تغيير سمت رسمي، تغييري در روش زندگي و كار او به وجود نياورد. او كماكان در پرينستون بسر مي برد و در مؤسسه  مذبور به تحقيقات خود ادامه مي داد.
 
آخرين سالهاي زندگي انيشتين
دوران تحقيق در شهر پرينستون آميخته با اضطراب بود. هنوز ده سال ديگر از زندگي انيشتين باقي مانده بود؛ ليكن اين دوره ده ساله، درست مصادف با عهد بمب اتمي بوده و بشريت، تمرين و آموزش خود را در اين زمينه آغاز نمود. بنابراين، مسأله واقعي كه براي او مطرح شد، موضوع چگونگي پيدايش بمب اتمي نبود.
سرانجام در روز هجدهم آوريل 1955 بزرگترين دانشمند و متفكر قرن بيستم ، پيغمبر صلح و حامي محنت ديدگان جهان، مردي كه احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرينستون واقع در ممالك متحده آمريكاي شمالي از زندگي، تفكر و مبارزه دست كشيد و درگذشت.
در پايان به اظهار نظر برخي از مشاهير درباره  انيشتين مي پردازيم :
«پيشرفتي كه انيشتين درباره طبيعت، نصيب معرفت ما كرد، از قدرت جهان امروز خارج است. فقط نسل هاي آينده مفهوم واقعي آن را درك خواهند كرد». «دكتر هارولددوز، رئيس دانشگاه پرينستون در آمريكا ».
«وي دانشمند بزرگ اين عصر و به واقع يكي از جويندگان عدالت و راستي بود كه هرگز با نادرستي و ظلم مصالحه نكرد».« جواهر لعل نهرو، نخست وزير هند».

زندگینامه مهاتما گاندی

گاندی

گاندی موهندس ( مهاتما) ، رهبر و پیشوای سیاسی و اخلاقی هند در سال 1869 در خانواده ای متوسط از طبقه بازرگانان متولد شد . پدرش نخست وزیر حکومت محلی و مادرش بانویی متدین بود و همین سجیه در اخلاق فرزندش اثر فراوان داشت . او تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش شروع کرد و سپس همراه خانواده خود به راجکوت رفته و در آنجا به ادامه تحصیل پرداخت .

پس از درگذشت پدر ، مادر متعصبش را راضی نمود که برای تحصیل حقوق ، به لندن برود و مادر پس از گرفتن قول از فرزند مبنی براینکه هرگز به زن ، شراب و گوشت دست نزند ، با رفتن او موافقت کرد .

ماههای اول اقامت در آن شهر ، تغییرات بزرگی در اخلاق و روحیه وی به وجود آورد ، چنانکه به آموختن ویولون ، آیین سخنوری و...  پرداخت ، سپس به دنبال آشنایی  با طرفداران گیاه خواری و مخصوصاً آشنایی با دو برادر متصوف ، روشی ساده در پیش گرفت و می کوشید هر چه بیشتر زندگی را ساده و ارزان بگذراند . وی به هنگام اقامت در لندن ، آثار بزرگ دینی خود را به زبان انگلیسی خواند و آنگاه به مطالعه دیگر ادیان ، به خصوص اسلام و مسیحیت پرداخت .  فصل مربوط به پیغمبر اسلام ، از کتاب " نور آسیا " تالیف ادوین آرنولد ، اثر عمیقی در وی گذارد و همین که قرائت انجیل را به پایان رسانید ، تحولات بزرگ اخلاقی وی شروع شد .

گاندی پس از فوت مادرش به آفریقای جنوبی رفت و در طول اقامت در آنجا ، چند بار از طرف مأموران دولتی و غیر دولتی مضروب شده  و به زندان افتاد . گاندی پس از سه سال اقامت در آفریقای جنوبی و مسافرت به نقاط مختلف آن ، به هندوستان بازگشت و برآن شد که ملت هند را از بی عدالتیهایی که نسبت به هموطنانشان در آفریقای جنوبی می شود آگاه سازد . چند جزوه انتشار داد که یکی از آنها سبب شد به هنگام بازگشت مجدد به آفریقا مورد شتم و لعن اروپاییان قرار گیرد .

وی تصمیم گرفت در سراسر کشور هند به وسیله قطار درجه سه مسافرت کند ، تا هم با روحیه مردم و وضع زندگی ایشان در نواحی مختلف آشنا شود و هم طی مسافرتهای طولانی ،  از نزدیک ببیند که طبقه سوم چگونه زندگی می کنند ، به چه چیز احتیاج دارند و چه عواملی برای پیشرفت ایشان لازم است .

وی برای تربیت نفس خویش ، تلاش فراوان داشت . نخستین تصمیم او ، به اصطلاح هندی " تجردی درعین تأهل" است . تصمیم دوم وی " عدم تملک" است ؛ این تصمیم با اهدای همه دارایی خود ، حتی جواهر زنش ، به کنگره هندوان مقیم آفریقای جنوبی آغاز گردید . گاندی به هم میهنان خود می گفت : " در راه راستی مبارزه کنید ، ولی هرگز به اعمال زور و تشدد نپردازید تا موفق شوید . "

وی در مدت 29 سال ، وضع کلی سیاست هند را تغییر داد ولی خود تغییری نکرد و بر اصول اخلاقی خویش پایبند بود . او با مشاهده علاقه عمومی مردم برای آزادی و استقلال ، در هر موعظه ای که می کرد یا در مقالاتی که هر دو هفته با نام خویش ، موسوم به " هند جوان " و " نوجوان "
می نوشت ، مردم را به آرامش تشویق می کرد . مهاتما برای رفع اختلافات پیروان ادیان مختلف به خصوص هندو  و مسلمان همت گماشت و بر علیه استعمار مبارزه  کرد . او دائما  از شهرهای مختلف دیدار می کرد و اغلب پیاده به شهرها می رفت.

در نهایت ، دشمنان وجود چنین مرد انقلابی را تحمل نکرده و نقشه مرگ او را طراحی نمودند . اولین بار یک بمب دستی به طرف اطاقی که گاندی در آن نشسته بود، پرتاب شد ولی به وی اصابت نکرد . اما روز بعد در 30 ژانویه 1948 ساعت و نه نیم  صبح  ، هنگامیکه از عبادتگاه " بیرلاهاوس" خارج می شد تا برای اجرای فریضه دینی به خانقه برود ، یک هندوی متعصب به نام " رامینات" به او نزدیک شد و در حالیکه تظاهر به ادای احترام ب می کرد به وسیله طپانچه کوچک خودکار ، سه تیر به سمت قلب وی شلیک نمود . گاندی که روزهای آخر بیش از پیش ضعیف وشده بود بر زمین افتاد و پس از ادای دو کلمه " هه رام" ( خداوندا) در گذشت .

تالیفات گاندی

وی تالیفات بسیاری دارد ، از آن جمله است : تجربیات من با راستی ، صد درصد ساخت هند ، وحدت جماعت و فرق ، برنامه خلاقه ، خاطرات دهلی ، کلید بهداشت ، عدم تشدد در صلح و جنگ ، کفّ نفس ، بانوان و ظلم اجتماعی که به ایشان روا می شود و...

زندگینامه ادولف هیتلر

بيستم آوريل ۱۸۸۹ ميلادي زادروز مردى است که کمابيش نامش را شنيده ايم ودر مورد او حرف و حديثهاى بسيار زيادى زده شده و در آينده نيز زده خواهد شد.
آدولف هيتلر مردى است که جهان را لرزاند و به اعتقاد بسيارى دنيايى که امروز در آن زندگى مى کنيم ساخته و دست پرورده اوست؛ دنيايى که چه از نظر نظامى و چه از نظر ارتباطات و از نقطه نظرهاى ديگرى چون پزشکى ، فرهنگى ، اقتصادى ، علمى و حتى تفريحى بى تاثير از او نبوده و نمى تواند باشد.
در اينجا نمى خواهم در مورد خوب يا بد بودن او سخن بگويم چرا که تبليغات دنياى غرب بر عليه او به حدى است که هر کس تا نام او را مى شنود به ياد کوره هاى آدم سوزى ، کشتارهاى وسيع غير نظاميان و جنگ و خونريزى و کشتار مى افتد. در صورتى که واقعيت امر چيز ديگريست واين نکته هيچگاه نبايد فراموش شود که هيتلر براى سه سال متوالى مرد سال اروپا لقب گرفت و جهانيان او را مى ستودند و ملت آلمان او را مى پرستيدند. پس هيتلر را نبايد به صرف يک جنايتکار جنگى نگريست ، هر چند که جنايتکار جنگى را نيز بايد بيشتر مورد بررسى قرار داد. در هر جنگى جنايت رخ مى دهد و کشته شدن بيگناهان منفک از جنگ نمى باشد. آيا مى توان باور کرد که هيتلر به تنهايى دست به اين همه جنايت زده باشد و متفقين جوابى به اين جنايتها نداده باشند.
در دادگاه نورنبرگ که براى محاکمه جنايتکاران جنگى برگزار شده بود هيچ وکيل مدافعى از او دفاع نمى کرد و تنها دادستانهاى غربى بودند که او را محکوم مى کردند و شاهدينى بودند که همگى دست نشانده متفقين بودند و براى اثبات صحت و يا سقم مطالبشان هيچ بررسى جدى بعمل نيامد.
در جايى ديدم که شخصى در جايگاه شهود ادعا کرده بود که در کارخانه اى کار مى کرده که در آن توسط روغن برگرفته شده از انسانهايى که سوزانده مى شدند نوعى صابون درست مى کرده اند و تنها مدرکش قالب صابونى بود که روى ميز قاضى دادگاه وجود داشت. حال در مورد اينکه آن صابون مورد آزمايش قرار گرفته يا خير هيچ مدرکى در دست نمى باشد.
هيتلر مى گويد:
... به هيچ وجه مهم نيست ، وقتى ما فاتح شديم هيچکس در اين باره سوالى نخواهد کرد.
آرى ، مانند اين است که او تمامى اين روزها را پيش بينى کرده بوده است و پس از جنگ ، هنگامى که متفقين به پيروزى رسيده بودند هيچ کس آنها را بازخواست نکرد که مثلا آقاى استالين شما چرا در اول جنگ که متحد هيتلر بوديد آن فجايع را در فنلاند بوجود آورديد.
 
به هرحال مختصرى از زندگى او:


بيستم آوريل ۱۸۸۹ ٬دريک غروب بهارى در منطقه سرسبز باواريا ( مرز ميان آلمان و اتريش) ، آلويس و کلارا صاحب فرزندى شدند که نامش را آدولف گذاشتند.


آلويس هيتلر کارمند اداره گمرک بود و به همين جهت دوست داشت که پسرش نيز راه او را ادامه دهد وکارمند شود. از اين رو با آنکه درآن زمان در وضعيت مالى بدى قرار داشت پسرش را براى تحصيل به مدرسه فرستاد اما آدولف نمى خواست کارمند شود. او کارمند شدن را همتراز اسارت مى دانست و از اينکه بله قربان گوى کس ديگرى باشد متنفر بود. به همين جهت با آنکه پدرش سخت مخالف بود به هنر نقاشى روى آورد. ديرى نپاييد که نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد و او مجبور شد که براى ادامه زندگى به تنهايى به وين، پايتخت بزرگ و ثروتمند آن زمان اروپا ، گام بگذارد. او در آنجا روزگار سختى را پشت سر گذاشت. در سال 1914 يعنى درست در سالى که جنگ اول جهانى رخ داد به آلمان هجرت کرد و چون تعصبات ملى قويى داشت به جبهه اعزام شد و آن طور که دوستانش مى گويند رشادتهاى زيادى از خود نشان داد تا آنجا که به مدال صليب شجاعت که تا آخر عمر با افتخار به گردن مى آويخت نائل گشت.
به سبب جراحتهاى جنگ در بيمارستان بسترى بود که خبر شکست آلمان را به گوشش رساندند. اين تلخ ترين خبرى بود که تا آن زمان شنيده بود و او را منقلب نمود.او سياستمداران را مسببين اصلى اين شکست مى دانست و به همين جهت بود که نسبت به حکومتى که آنان بنام جمهورى وايمار تشکيل دادند هيچگاه خوشبين نبود.
پس از جنگ او در قسمت تبليغات ارتش به کار مشغول شد تا زمانيکه وارد حزب کارگران آلمان گشت. اين همان حزبى است که بعدها بنام حزب ناسيونال سوسياليسم آلمان بزرگترين حزب آلمان گرديد.


حزب کارگران حزبى کوچک و متشکل از نهايتا 10 عضو و تعدادى هوادار بود. اما با مديريت، فعاليت و کوششهاى آدولف هيتلر و همچنين ابداعاتش از قبيل ساختن پرچم و سرود براى حزب و نيز برگزارى جلسات حزبى در اماکن مطرح و همچنين تاسيس روزنامه برا ى حزب رفته رفته تبديل به حزبى بزرگ شد تا آنجا که دست به يک کودتا زدند که بعدها بنام کودتاى آبجوفروشى مشهور شد. کودتايى که در آن هيتلر و ديگر افراد حزب بر عليه دولت جمهورى براه انداختند. اما به سبب خامى او و همکارانش در اين راه با شکست مواجه شدند و نه تنها همگى را به زندان افکندند بلکه حزب تعطيل و غير قانونى اعلام و از هرگونه فعاليتى منع گرديد.


هر کس ديگرى بود دست از کار مى کشيد و يا حداقل در زمانى که در زندان بود حرکتى نمى کرد اما اين شخصيت خارق العاده دست به يکى از بزرگترين اعمال خويش زد... نوشتن کتاب نبرد من .
کتاب نبرد من بعدها بعنوان کتاب مقدس نازيها ( اعضاء حزب ناسيونال سوسياليسم ) درآمد که در آن ريشه هاى فکرى رايش سوم بيان گرديده است. رايشى که بزرگترين امپراتورى آلمان لقب گرفت.
پس از آزادى او با دولت توافق نمود که بر عليه آنان حرکتى انجام ندهد و اينچنين بود که بار ديگر حزب را رو به جلو به پيش راند.
حزب نازى به علت نبوغ سياسى هيتلر به سرعت حزب اول آلمان شد و در پارلمان اکثريت کرسيها را به خود اختصاص داد بطوريکه هرمان گورينگ يکى از نزديکترين ياران هيتلربه عنوان رئيس پارلمان انتخاب گرديد.


سرانجام در 30 ژانويه 1933 ژنرال هيندنبورگ رئيس جمهور سالخورده آلمان آدولف هيتلر را به عنوان صدراعظم آلمان برگزيد و اين لحظه تاريخى آغاز رايش سوم مى باشد.
هيتلر پس از به قدرت رسيدن به سرعت وضع اقتصادى آلمان را بهبود بخشيد و با اينکه در پيمان ورساى آلمان حق داشتن نيروى نظامى را نداشت با نيرنگ يک نيروى نظامى براى آلمان آفريد که تا آن زمان بى سابقه بود.
پس از آن اتريش را الحاق خاک آلمان کرد.اتريش پس از جنگ اول جهانى بسيار ضعيف شده بود و هيچ نشانى از شکوه و عظمت گذشته را نداشت ، به همين سبب مردم مشتاقانه به الحاق کشورشان به آلمان قدرتمند راى مثبت دادند. اين واقعه به آنشلوس معروف است.


بدين ترتيب هيتلر در 14 مارس 1938 پيروزمندانه و در حالى که به ابراز احساسات مردم که مشتاقانه براى ديدنش صف کشيده بودند پاسخ مى گفت وارد وين ، شهرى که روزگارى در آن زندگى سختى را سپرى کرده بود ، گرديد.
پيمان ورساى يکى از ذلت بارترين پيمانهايى بود که پس از جنگ اول جهانى و در پى شکست آلمانها بر ملت آلمان تحميل گرديده بود و هيتلر سوگند خورده بود که اين پيمان را براندازد. از جمله مفاد اين پيمان دادن سرزمينهايى از آلمان به لهستان بود و چون آلمانيها، لهستانيها را ملتى پست تر از خود مى دانستند اين امر برايشان بسيار گران مى آمد. بدين سبب به دستور هيتلر در سپيده دم اول سپتامبر 1939 لشکريان قدرتمند ورماخت (ارتش آلمان ) مانند سيل از مرز لهستان عبور کردند و از شمال و جنوب و مغرب به سوى ورشو پيش راندند. انگلستان و فرانسه که در آن زمان جزو هم پيمانان لهستان بودند، پس از اين واقعه به آلمان اعلام جنگ کردند واين آغاز جنگ دوم جهانى، بزرگترين جنگ تاريخ بشرى ، بود.
نبوغ نظامى هيتلر به صورتى بود که همه جهان را به شگفتى واداشته بود. با تدابير نظامى اين مرد لهستان، دانمارک، نروژ،هلند ، بلژيک و سپس فرانسه به سرعت به اشغال نيروهاى آلمانى درآمد.


هيتلر انگلستان را جزء لاينفک تمدن اروپا مى دانست و در هر لحظه از جنگ براى صلح با انگلستان اقدام مى کرد اما انگليسيها که مردمى متکبر بودند حاضر به صلحى که کمتر از تسليم نبود نمى شدند و تا آخرين نفس دلاورانه با آلمانها جنگيدند.
هيتلر که نه مى خواست انگلستان را از بين ببرد و نه مى خواست قدرت ارتش خود را کاهش دهد از ادامه جنگ در غرب منصرف شد و رويش را به طرف شرق ، يعنى روسيه ، برگرداند.
در ساعت 3:30 بامداد 22 ژوئن 1941 ارتش آلمان طى عملياتى موسوم به بارباروسا به روسيه شوروى حمله کردند. در ابتدا سرعت ارتش بسيار بالا بود و در همان آغاز عمليات قسمتهاى بسيارى از خاک روسيه را به تصرف خود درآوردند.هيتلر و ساير فرماندهانش اينچنين مى پنداشتند که کار روسيه تا قبل از پائيز به اتمام خواهد رسيد و همين ، بزرگترين اشتباه ، او بود.
در زمستان سرد آن سال روسيه، ارتش آلمان ، بعلت نداشتن تجهيزات کافى براى نبرد زمستانى با آنکه تا دروازه هاى مسکو رسيده بود، بعلت مقاومت سرسختانه مردم و ارتش روسيه، مجبور به عقب نشينى شد و اين آغاز پايان بود.
پس از ورود آمريکا به جنگ جهانى دوم که توسط ژاپن صورت گرفت ، روح تازه اى در قواى متفقين دميده شد و جنگ وارد مرحله جديدى گرديد.
سرانجام با توافقى که توسط سران سه کشور انگلستان،روسيه و آمريکا يعنى چرچيل، استالين و روزولت انجام گرفت ، متفقين از شرق و غرب به سمت آلمان يورش بردند و توانستند ارتش آلمان را به زانو درآورند.


هيتلر تا دقايق آخر مقاومت کرد و چون ديگر هيچ نيرويى براى جنگيدن نداشت براى آنکه جسدش به دست دشمنانش نيفتد دستور داد جسدش را بسوزانند و پس از اين دستور با شليک تپانچه به زندگى پر فراز و نشيب خود پايان داد.
اما جنگ جهانى دوم ، جداى از تبعات منفى ، آثار مثبتى نيز بر جاى گذاشت که امروزه بشراز آنها بهره مند است. اصولا انسانها در مواقعى که ضرورت ايجاد کند دست به کارهاى بزرگى مىزنند و رشد سريع علم و دانش بشرى و پيشرفت فوق العاده تکنولوژى که به علت رقابت شديد نظامى بوجود آمد از جمله اين آثار است.
از ديگر مواردى که در دنياى پس از جنگ بوجود آمد و مستقيما به اين جنگ مربوط ميشود مى توان از تشکيل سازمان ملل متحد، بوجود آمدن بلوک شرق و غرب و دو قطبى شدن جهان و دهها موارد ديگر را نام برد که هنوز هم مى توانيم اين موارد را ببينيم.
اما اگر هيتلر پيروز مى شد ما يقينا در دنياى ديگرى زندگى مى کرديم و شايد اين همه کشت و کشتارهايى که پس از اين جنگ در سرتاسر جهان به بهانه هاى گوناگون شکل گرفته و مى گيرد بوجود نمى آمد............ و باز هم شايد ... شايد ايران خوشبخت تر از آنى که هست مى بود.

 
اما داستاني ديگر از هيتلر:
اوا براون عشق هميشگي آدلف هيتلر
اوا براون دختر نجيب و زيباي بود كه در روز 6 فوريه سال 1912 در شهر شلوغ مونيخ متولد شد او عاشق آلمان و حزب نازي بود اين باعث شده بود كه هنگامي كه هيتلر رهبر حزب مي آمد به عكاسخانه ايي كه او در آن كار مي كرد بيايد همه تلاش خود را مي نمود تا بهترين و زيباترين عكس ممكن را از او بگيرد او مي خواست در خطوط چهره آدلف هيتلر قدرت آلمان و عشق به سرزمين مظلومش كه پس از جنگ جهاني اول دچار بحران و هزار مصيبت ديگر بود و مجبور بود طبق عهد نامه ورساي خراج به انگليس و فرانسه بپردازد را نشان دهد او در هيتلر اين توان را مي ديد كه او مي تواند كشورش را نجات بخشد . با اين كه هيتلر هنوز شناسنامه آلماني نداشت او شيفته اين مرد اتريشي شده بود .
 

در سال 1932 هيتلر شناسنامه آلماني گرفت و به تابعيت آلمان درآمد آلماني كه به خاطر آن پانزده سال قبل در جنگ جهاني اول در جنگ اول جهاني در جبهه فرانسه به مدت يك سال كور و زخمي شد .
همان سال هيتلر هنگامي كه اوا براون فقط 20 سال داشت از او خواست كه با هم زندگي كنند. اين در حالي بود كه هيتلر در آن زمان 43 سال داشت .

اوا  با وجود مخالفت پدرش فريدريش براون پيشنهاد آدولف هيتلر را عاشقانه پذيرفت و از آن پس تا آخرين لحظه عمر در كنار او زندگي كرد.
يك سال بعد در ژانويه 1933 هيتلر پس از پيروزي در انتخابات به صدر اعظمي رسيد و كابينه خود را با همكاري حزب دست راستي آلمان تشكيل داد. پس از اندكي با مرگ هيندنبورگ رئيس جمهور آلمان شد .
گرماي عشق اوا براون قلب زخمي هيتلر از عشق ناكام گذشته ژلي روبال ، گرمايي دوباره بخشيد او تواناست دوباره استواري و اقتدار سياسي و مبارزاتي خويش را بدست بياورد .

هيتلر پس از به قدرت رسيدن هرگز اوا براون رادر امور دولتي و سياست دخالت نمي داد و به ندرت در مراسم او را به همراه خود مي‌برد و عملا اوا در سايه هيتلر زندگي مي كرد.

اوا براون اغلب به اسكي و يا دوختن لباس براي عشقش مي پرداخت و پناه آخر آدلف بود . اين مسير را تا آخرين لحظه عمر ادامه داد .

 



در هنگامي كه سقوط برلين نزديك شده بود، هيتلر مايل نبود اوا براون را به همراه خود به پناهگاه زير زميني ببرد، اما اوا اصرار كرد كه مي خواهد در كنار او بميرد.

اوا 13 سال همسر غير رسمي هيتلر بود .هيتلر  در روز 29 آوريل سال 1945 در مراسمي ساده كه در پناهگاه زير زميني و با حضور تعداد اندكي از جمله جوزف گوبلز ، وزير تبليغات آلمان نازي و همسرش برگزارشد‌ ، به طور رسمي با اوا براون ازدواج كرد و روز بعد هر دو خودكشي كردند و اجساد آنان را در كنار هم آتش زدند تا به دست سربازان شوروي نيفتند. با وجود اين ، سربازان شوروي بقاياي اجساد نيمه سوخته آنها را به دست آوردند.

در روز 30 آوريل سال 1945 كه پناهگاه هيتلر در شهر برلين از نزديك زير آتش ارتش سرخ بود، هيتلر با تپانچه خود خودكشي كرد و اوا در همان لحظه با خوردن سيانور روح عشقش را يك لحظه هم تنها نگذاشت  گوبلز وزير فرهنگ رژيم نازي طبق وصيت هيتلر پس از مردن آن دو ،  اجساد آنها را در گودالي كه از پرتاب بمب هاي متفقين پديد آمده بود  آنها را با بنزين سوزاند و سپس خود همسر و فرزندانش به شكل دسته جمعي خودكشي كردند .

اوا براون هنگام مرگ فقط 33 سال داشت  او فقط مدت 24 ساعت همسر رسمي عشقش بود.

نام اوا براون زني كه تنها 24  ساعت همسر قانوني آدولف هيتلر بود در كنار نام او در تاريخ ثبت شد . اوا براون دختري كه همه وجودش براي تعالي آلمان در تب و تاب بود در تمام سالهايي كه هزاران جنايت و انگ انگليس و اسرائيل و آمريكا به هيتلر چسباندن نامش پاك ماند . چون قلب او سپيد و پاك بود به قول متفكر فاخر حال حاضر كشورمان ارد بزرگ : ستايشگران ميهن مردان و زنان آزاده اند . اوا براون ستايشگر كشورش بود و در اين راه تا آخر راه را پيمود و براي همين امروز محبوب صدها ميليون آدم ميهن ميهن پرست در سرتاسر جهان است .

چند نكته ديگر از زندگي اوا براون :

نام كامل او " اوا آنا پائولا براون " است .

اوا به درس خواندن علاقه اي نداشت  چون كتابهاي تحصيلي شان را سراسر توهين به تاريخ كشورش مي ديد ( كتابهاي درسي مردم آلمان توسط كشورهاي پيروز جنگ جهاني اول نوشته شده بود ) و نهايتا در سال ۱۹۲۹ مدرسه را ترك كرد. پدرش به اين مساله واكنش شديدي نشان مي دهد و در خانه مقررات به مراتب دست و پاگيرتري را به اجرا مي گذارد.
تنگناي مالي باعث شد اوا براون در يكي از عكاسخانه هاي مشهور به نام هوفمن مشغول به كار گردد و در اين عكاسخانه اوا براي اولين بار با آدولف ملاقات مي كند.
پدرش معلم و مادرش خانه دار بود. پدرش فردريش فريتز براون و مادرش فرانزيسكا فاني كرانبرگر از خانواده هاي محترم ساكن منطقه باواريا بودند .
اوا براون دو خواهر ديگر بنامهاي ايلزه و مارگارت داشت و فرزند دوم به حساب مي آمد .
پدر اوا هميشه در آرزوي داشتن يك پسر بود و قبل از تولد او نام پسرش را رودلف انتخاب كرده بود .زندگي پنج نفره آنها بسختي اداره مي شد اما پس از مدتي با ارثيه اي كه از طرف يكي از اقوام به آنها تعلق گرفت صاحب زندگي نسبتا مرفهي شدند .

زندگینامه محمد رضا گلزار


گلزار

نام اصلي:
محمدرضا

نام خانوادگي اصلي: گلزار

سمت (در بخش هاي): بازیگران

به ادامه مطلب مراجعه نماييد.


تاريخ تولد: 1354/1/27

محل تولد: تهران

مليت: ایران

......................................

مدرك تحصيلي: فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه آزاد اسلامی.


بيوگرافي

تسلط بر زبان انگلیسی .

او در یک خانواده شش نفری متولد شده است، پدر آقای گلزار ،پرویز گلزار ،مهندس مکانیک هستند  و مادر شان خانه دار هستند.

او یک برادر بزرگ تر به نام علی رضا(مهندس عمران)،یک خواهر بزرگ تر به نام آتوسا (مترجم زبان آلمانی)و یک برادر کوچک تر به نام بردیا (مترجم زبان انگلیسی) دارد.

محل زندگی محمدرضا گلزار در حال حاضر خیابان شریعتی ،خیابان میرزاپور در دوران نوجوانی و قبل از آن او ساکن محله اندیشه ی ۶ (خیابان سهروردی شمالی) بوده است.

در زمينه هاي موسيقيُ سينما و تبليغات فعاليت دارد.

در نواختن گيتار،ارگ و پركاشن مهارت دارد ومدتها تدریس گیتار می کرد.

به ورزش هاي واليبال،اسكي وشنا علاقه دارد.

در حال حاضر كاپيتان تيم واليبال هنرمندان است.

از غذا ها قرمه سبزی و ماکارونی را دوست دارد.خودرو او یک BMW مشكي است.

رنگ هاي مورد علاقه او قهوه اي، سفيد، كرم و مشكي است.

قبل از اینکه به سینما بیاید، نوازنده بود و به عنوان گیتاریست با گروه آریان همکاری می کرد. آشنایی اتفاقی اش با ایرج قادری باعث می شود تا در فیلم "سام و نرگس" بازی کند. از آن به بعد در فیلمهای "زمانه"، "بالای شهر، پایین شهر" و "شام آخر" بازی کرد که فیلم آخری زودتر از دیگر فیلمهایش به نمایش درآمد.

محمدرضا گلزار در سال 1381 در فیلمهای "بوتیک" و "چشمان سیاه" بازی و سال 1382 را با بازی در فیلم "13 گربه روی شیروانی" آغاز کرد.

شاید کسی باور نمی کرد که گلزار هم بتواند خوب بازی کند. اما او در فیلم "بوتیک" نشان داد که اگر بخواهد می تواند بازیگر موفقی باشد.


مجموعه آثار محمدرضا گلزار :

فیلم سینمایی :

سام ونرگس (ایرج قادری ، ۱۳۷۹)

زمانه (حمیدرضا صلاح مند ، ۱۳۷۹)

شام آخر (فریدن جیرانی ، ۱۳۸۰)

بالای شهر پایین شهر (اکبرجامی ، ۱۳۸۰)

بوتیک (حمید نعمت الله ، ۱۳۸۱)

چشمان سیاه (ایرج قادری ، ۱۳۸۱)

زهرعسل (ابراهیم شیبانی ، ۱۳۸۱)

۱۳ گربه روی شیروانی (عبدلعلی زاده ، ۱۳۸۲)

کما (آرش معیریان ، ۱۳۸۲)

گل یخ (کیومرث پوراحمد ، ۱۳۸۳)

شام عروسی (ابراهیم وحیدزاده ، ۱۳۸۴)

آتش بس (تهمینه میلانی ، ۱۳۸۴)

تله (سیروس الوند ، ۱۳۸۵)

کلاغ پر (شهرام شاه حسینی ، ۱۳۸۶)

توفیق اجباری (محمدحسین لطیفی ، ۱۳۸۶)

مجنون لیلی (قاسم جعفری ، ۱۳۸۶)

مثل آن شب (شهرام میراب ، ۱۳۸۷)

دو خواهر (حمد بانکی ، ۱۳۸۷)

دموکراسی در روز روشن عطشانی  (۱۳۸۸)


خوانندگی :

- شام آخر (۱۳۸۰)

زندگینامه نیکی کریمی

 

نام و نام خانوادگی : نیکی کریمی

متولد نوزدهم آبان ماه سال ۱۳۵۰ در تهران می باشد . او فرزند بزرگ خانواده است .

نیکی کریمی دوران دبستان خود را در دبستان رازی و جهان کودک و دوران دبیرستان را در مدرسه هدف سپری کرد ، او پس از گرفتن دیپلم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و به مدت یک سال در رشته طراحی به تحصیل پرداخت اما عشق به وطن او را به ایران باز گردانند  او پس از بازگشت تصمیم گرفت به هنرپیشگی بپردازد .

نیکی کریمی در دوران کودکی علاقه زیادی به نویسندگی داشت ، همچنین علاقه زیاد او به کارتون مانند ( تن تن ، سندباد ، علی بابا و … ) او را روز به روز به عالم سینما نزدیکتر می کرد .

اولین تجربه نیکی کریمی در عرصه سینمای حرفه ای در سال ۱۳۶۸ و با فیلم وسوسه ساخته جمشید حیدری بود ، اما فیلم عروس ساخته بهروز افخمی در سال ۱۳۶۹ از نیکی کریمی یک ستاره ساخت  ، در آن زمان نیکی کریمی ۱۹ سال بیشتر سن نداشت و به عنوان نقش مقابل ابولفضل پور عرب قرار گرفت ، شاید به گفته خیلی ها این نقش برای نیکی ۱۹ ساله کمی بزرگ بود اما بازی خوب او در این فیلم ثابت کرد که انتخاب او برای این نقش کار اشتباهی نبوده بلکه انتخاب خوب و شایسته ای بوده است ،  در حالی که این اولین بازی جدی او در سینما بود اما خونسردی  در بازی و ایفای نقش عالی وی در نقش عروس جوانی که در روز اول ماه عسل هنگامی که با شوهر خود راهی شمال هستند دچار تصادف می شوند ، نوید ضهور یک سوپر استار زن را می داد ، او بعد نمایش عمومی و مورد استقبال قرار گرفتن فیلم لقب اولین سوپر استار زن سینمای بعد از انقلاب را به خود اختصاص داد .

فیلم بعدی نیکی کریمی ، رد پای گرد ساخته مسعود کیمیایی بود شاید زیاد نیکی نتوانست در این فیلم بدرخشد اما باز همچنان نام او به عنوان ستاره زن سینمای ایران بر سر زبانها بود . فیلم سارا ساخته داریوش مهر جویی نقطه عطفی بود برای نیکی کریم بازی خوب او بر همه منتقدین ثابت کرد که ضهور وی جرقه نبوده است ، نیکی کرمی نقش سارا را بهترین نقش خودش می داند و فیلم سارا را بهترین ساخته داریوش مهر جویی ، اما سال ۱۳۷۴ و فیلم بوی پیراهن یوسف ساخته ابراهیم حاتمی کیا اوج درخشش نیکی کریمی بود ، بازی درخشان او مقابل علی نصیریان و داستان زیبای فیلم به جرات می توان گفت فیلم بوی پیراهن یوسف را به یکی از فیلمهای ماندار سینمای ایران بدل ساخت .

نیک کریمی را می توان یکی از هنرپیشگان پر کار سینمای ایران دانست او تقریبا هر یک سال یک فیلم را آماده نمایش دارد و می توان خیلی از این فیلمها را از جمله فیلمهای خوب و بیادماندنی ایران دانست فیلمهایی مانند : سایه به سایه ( علی ژکان ۱۳۷۴ ) ، برج مینو (ابراهیم حاتمی کیا ۱۳۷۴ ) ، روانی ( داریوش فرهنگ ۱۳۷۶ ) ، جهان پهلوان تختی ( بهروز افخمی ۱۳۷۶ ) ، بازیگز ( محمد علی سجادی ۱۳۷۷ ) ، دو زن ( تهمینه میلانی ۱۳۷۷ ) ، سیب سرخ حوا ( سعید اسدی ۱۳۷۸ ) ، دختران انتظار ( رحمان رضایی ۱۳۷۸ )، نسل سوخته ( زنده یاد رسول ملاقلی پور ۱۳۷۸ ) ، هزاران زن مثل من ( رضا کریمی ۱۳۷۹ ) ، نیمه پنهان ( تهمینه میلانی ۱۳۷۹ ) ، دیوانه از قفس پرید ( احمد رضا معتمدی ۱۳۸۱ ) ، بر باد رفته ( صدر عبداللهی ۱۳۸۱ ) ، واکنش پنجم ( تهمینه میلانی ۱۳۸۱ ) ، باج خور ( فرزاد مومنی ۱۳۸۲ ) ، نوک برج ( کیومرث پور احمد ۱۳۸۴ ) ، پرونده هاوانا ( علی رضا رئیسیان ۱۳۸۴ ) ، ستاره ها ( فریدون جیرانی ۱۳۸۴ ) ، شام عروسی ( ابراهیم وحید زاده ۱۳۸۵ ) و چند روز بعد ۱۳۸۶ .

با نگاه به کارنامه نیکی کرمی و اسامی کارگردانانی که او با آنها همکاری داشته است می توان به سادگی به اهمیت نقش های او پی برد شاید به جرات می توان گفت گه غریب به اتفاق کارگردانان از بزرگان عالم سینمای ایران هستند این مسئله نشان دهنده یک موضوع است و آن وسواسی بودن نیکی کریمی در انتخاب نقش است او با دقت نقش های خود را انتخاب می کند و همین امر باعث دوام وی به عنوان یه ستاره می باشد .

نیک کریمی علاوه بر بازیگری در زمینه ورزش نیز فعال است ، او در رشته های شنا و تنیس مهارت خاصی دارد و همیشه به این ئو رشته می پردازد .

چند سالی است نیکی کریمی به ساخت فیلم نیز علاقه مند شده است فیلم کوتاه ( داشتن یا نداشتن ) اولین تجربه او به عنوان فیلم ساز بوده است فیلمهای بعدب او ( یک شب ) و ( چند روز بعد ) بوده است که فیلم آخر وی در جشنواره های توکیو ، شیکاگو و هنر های زیبای اتلانتا به نمایش در آمده است .

داستان فیلم چند روز بعد داستان زنی به نام شهرزاد است ، که قصد دارد تصمیم مهم زندیگ خود را بگیرد و در تهران زندگی کند ، نیکی کریمی خود نقش شهرزاد را بازی می کند .

از افتخارات نیکی کریمی ، دریافت جوایزی از جشنوارهای مختلف بوده است از قبیل جایزه جشنواره های سن سپاستین ، سه قاره نانت ، قاهره ، تائورمینای ایتالیا ، سیمرغ بلورین جشنواره فجر ، چندین دوره کاندیداتوری برای دریافت سیمرغ بلورین ، چندین دوره داوری جشنواره های خارجی و…



زندگینامه انریکه ایگلسیاس



« انریکه ایگلسیاس » فرزند « خولیو »ی بزرگ خواننده و آهنگساز مشهور اسپانیایی که در اسپانیا و سراسر جهان سر بلند کرده، در دو سه سال اخیر در کنار ستارگانی همچون ریکی مارتین ، رابی ویلیامز ، جنیفر لوپز ، بریتنی اسپیرز، سلن دیون ، شکیرا و ماریا کری خود را به عنوان یک سوپر استار محبوب مطرح نموده است.

انریکه که به هفت زبان زنده دنیا آواز می خواند، حرفه خود را در سال 1995 هنگامیکه تقریباً 20 ساله بود، آغاز کرد و حضور خود را در دنیای موسیقی با نخستین آلبومش که مخفیانه و بدون کمک هیچ کس و حتی بدون اطلاع خانواده از 16 سالگی طراحی و برنامه ریزی کرده بود، آماده کرد. از آن زمان تا کنون انریکه همواره در اوج بوده است.

میلیونها نسخه از نخستین آلبوم وی در سه ماهه ی اول به فروش رفت و نخستین رکورد طلا را در پرتغال پس از سه هفته فروش آلبوم به دست آورد. انریکه که عمدتاً به سه زبان اسپانیایی ، ایتالیایی و پرتغالی ترانه اجرا نموده و حرفه اش را با زبان اسپانیایی شروع کرد، نخستین آلبوم به زبان انگلیسی خود را در سال گذشته( 1999 ) منتشر ساخت. وی تاکنون ترانه های بسیاری را به زبان انگلیسی سروده و برای بیش از 16 ترانه از سه آلبوم خود شعر و موسیقی نوشته است.

« انریکه ایگلسیاس » همیشه شوخ طبع، بذله گو، با اخلاق ورزشکارانه و جوانمردانه، پرشور و حرارت، رمانتیک، قدیمی مسلک و فردی خوش بین با تفکر مثبت است. انریکه عاشق سینما و بیننده ی پروپاقرص تلویزیون است و هر نوع موسیقی که فرصت کند گوش می دهد. وی از عکاسی، ریاکاری، لیموزین و افرادی که انگیزه های بی اهمیت دارند و یا صبح ها زود بیدار می شوند، متنفر است ! وی در عین حال عاشق فوتبال و طرفدار تیم « رئال مادرید » است. انریکه از سن هفت سالگی در « شهر میامی ایالت فلوریدا » زندگی کرده و همان جا به مدرسه رفته، وی از سه فرهنگ کشورهای اسپانیولی زبان، اروپایی و آمریکایی مهمترین بهره را برده که هر کدام از این فرهنگ ها با جذابیت های موسیقیایی خاص خود بر وی تأثیر گذاشته اند. جالب اینکه موسیقی اسپانیولی انریکه حتی آسیا را هم فتح کرده است.

نخستین آلبوم انریکه که در اواخر سال 1995 منتشر شد، وی را در طول سال 1996 محبوب ترین هنرمند موسیقی لاتین نمود. وی دیگر بار در سال 1997 با آلبوم « ویویر » مطرح شد و در سال 1999 امتیاز فوق العاده ایی در عرصه بین المللی با ترانه ی تکی دلنشین

Bailamos به دست آورد.

وی در پی آن، سال بعد آلبوم زیبای « انریکه » را منتشر ساخت. به واقع انریکه تا به امروز کاری فشرده ، مترقی و البته موفق را انجام داده، تصویر او بر روی جلد بیش از 250 مجله چاپ شده و خود نیز در بیش از 190 برنامه ی تلویزیونی در 23 کشور جهان حضور یافته یا برنامه ضبط کرده است.

انریکه دومین تور موسیقی به دور دنیا را در سال 1999 شروع کرد و در اروپا،آمریکا و آسیا ، بیش از 80 کنسرت اجرا نمود. انریکه در سال گذشته ترانه Could I Have This Kiss Forever را همراه ویتنی هوستون خواننده و بازیگر سیاه پوست اجرا کرد که مورد توجه بیش از حد علاقمندان موسیقی قرار گرفت.

ضمن اینکه چندی پیش ترانه ی « با تو بودن » از از انریکه در رده ی نخست بیلبورد، جدول رده بندی موسیقی پاپ ، جای داشت. به جرأت می توان گفت انریکه یکی از محبوب ترین و پرفروش ترین خوانندگان لاتین در بازار جهانی موسیقی است.

انریکه ی جوان در ایران نیز بسیار محبوب است و هواداران بی شماری دارد. انریکه علاقمندی خود را به ایران و ایرانیان ابراز کرده و با خواندن ترانه ی « باور کن » با زبان فارسی، به ابراز احساسات علاقمندان ایرانی اش پاسخ داد و از آنها خواست تا او را باز هم بیشتر باور کنند و اینگونه است بر محبوبیت خود در بین جوانان ایرانی افزود.

 

انریکه در یک نگاه :

نام کامل : انریکه میگوئل ایگلسیاس پریسلر

نام پدر : خولیو ایگلسیاس

تاریخ تولد : 8 می 1975

محل تولد : مادرید - اسپانیا

ساکن : شهر میامی در ایالت فلوریدای آمریکا

بازیکن مورد علاقه : لوئیز فیگو

تیم مورد علاقه : رئال مادرید

انریکه در مسیری پا گذاشت که به راستی مسیر تعالی و پیشرفت وی شد. پدرش هم از چهره های مطرح موسیقی اسپانیا به شمار می رود.وی پس از انتشار اولین آلبوم خود در صنعت موسیقی جاودان شد و هنوز هم جزء پرفروش ترین چهره های موسیقی جهان به شمار می آید.

انریکه اولین آلبوم خود را در سال 1995 عرضه کرد. اگر چه طرح چنین آلبومی را از سن 16 سالگی در سر می پروراند. ایزابل و خولیو ، پدر و مادر انریکه چندان به هم نزدیک نبودند و در طی دوران کودکی وی پدرش همواره از خانه دور بود و به فعالیت های هنری خود می پرداخت. مادرش هم تقریباً از خانه دور بود؛ به خاطر کارش که روزنامه نگار مادرید بود. انریکه تحت مراقبت و سرپرستی دایه اش « الویرا اولیوارس » رشد کرد.

او دوران کودکی اش را در میامی به سر برد. او در هفت سالگی عازم میامی شده بود که علت آن فعالیت پدر بزرگ وی و گروههای مافیایی بود. او درباره پنهان نگهداشتن علاقه اش به موسیقی در مقابل والدین خود می گوید : « من هرگز نخواستم به والدین خود بگویم؛ احمقانه به نظر می رسد ، من به آنها احترام می گذاشتم و احساسی من را منع می کرد؛ درست شبیه اینکه شما شام می خورید و سر شام می گویید : پدر من می خواهم خلبان شوم و پدر شما می گوید : ساکت باش و خوردن را ادامه بده و من نمی خواستم چنین حرفی را بشنوم.

آلبوم نخست او موفقیت زیادی به همراه داشت و در آن ایام بیش از 6 میلیون نسخه فروش رفت.آلبوم دومشVivir هم بیش از 8 میلیون نسخه فروش کرد.

استعداد انریکه باعث گسترش حوزه خوانندگی او به چندین زبان گردید. او به تلویزیونMTV گفت : « بله ، من می خواهم بهترین خواننده هر دو زبان باشم.»

من علاقه دارم موسیقی پاپ اجرا کنم، چرا که علاقه من همچون یک کودک روز به روز افزون می شود.

انریکه یک موسیقی دان ساختار شکن نیست، او خود در این باره می گوید : « اکنون همه درباره جنبش های هنری لاتین و ساختار شکنی می گویند، من از این کلمه تنفر دارم؛ ساختار شکنی بدون دلیل.»

در سال 1996 ، انریکه جایزه « گرمی آوارد » را برای اجرای بهترین موسیقی لاتین از آن خود کرد. در سال 1997 هم جایزه « بیلبورد آوارد » را برای بهترین آلبوم سال بدست آورد. در نهایت او جایزه پرطرفدار ترین هنرمند مرد لاتین در عرضه موسیقی را کسب کرد. جایزه ایی که شاید مدرکی بر تسلط بی چون و چرای او بر تاریخ موسیقی لاتین باشد.

انریکه و تسلط به 4 زبان

انریکه ایگلسیاس در تاریخ 8 می 1975 در مادرید اسپانیا چشم به جهان گشود. پدرش « خولیو ایگلسیاس » یکی از معروفترین خواننده ها و موزیسین های دنیاست. او در محیطی هنری بزرگ شد. وی در ابتدا به یاد گیری زبان انگلیسی پرداخت و اولین آلبوم خود را در سال 1995 به زبان انگلیسی عرضه کرد. البته انریکه رابطه نزدیکی با پدرش نداشت؛ زیرا خولیو همیشه در سفر بود. وی وقتی کوچک بود به همراه پدرش به میامی رفت. او نیز مانند پدرش به موسیقی علاقه داشت. پدر می خواست که انریکه خلبان شود، اما در قلب انریکه علاقه به موسیقی موج می زد.

اولین آلبوم او در 6 میلیون نسخه به فروش رفت. انریکه به زبانهای ایتالیایی ، پرتغالی ، انگلیسی و زبان مادری اش ؛ یعنی اسپانیایی ترانه می گفت. او در سال 1996 در مسابقه برگزاری اجرای ترانه به زبان لاتین برنده شد و سرانجام با « سوفیا ورگارا » که مدت طولانی نامزد بود، ازدواج کرد.



انريکوبه 4 زبان انگليسي و اسپانيايي و ايتاليايي و پرتغالي تا حالا خوانده است که ترانه هاي اسپانيايي و انگليسي او بيشتر مورد استقبال بوده، آلبوم "coasas del amor" را در 3 سال به تنهايي ضبط کرده و بدون اينکه خانواده اش بفهمند به بازار داده انريکو مي گويد من هيچ وقت نمي خواستم اينو به خانواده ام بگم چون مورد تمسخر واقع مي شد من براي اون خيلي احترام مي گذاشتم و واقعا خواستارش بودم مثل زماني که مثلا شما داريد شام مي خوريد و به پدرتان مي گوييد من مي خواهم خلبان شوم و او هم در جواب مي گويد حرف اضافي نزن و شامتو بخور من هيچ وقت نمي خواستم اينو بشنوم.
خواندگاني چون لايوئل ريچي در زمان جواني روي او تاثير گذاشته بودند .پس از آن آلبوم vivir" "را به بازار عرضه کرد که برنده ي جايزه ي گرمي شد او حتي موفقيت هاي ديگري را نيز تا سال 99 به چنگ آورد و ترانه هاي ""Bailamos او به صدر صد آهنگ برتر در سپتامبر در انگلستان رسيد.
انريکو تا کنون 116 جايزه پلاتينيوم رکورد و 227 جايزه Gold (بهترين دستاوردهاي هنري) را گرفته.مي توان گفت انريکو مي خواهد رکورد پدرش را بزند پدرش 250 ميليون نسخه از آلبوم هايش را فروخته که انريکو در صدد است اين رکورد را بزند.
انريکو هچنين در فيلم ""Once Upon A Time In Mexico (روزي روزگاري در مکزيک) به کارگرداني رابردت روديگوئز همراه بازيگراني مانند آنتونيو باندراس و جاني دپ شرکت کرده.
انريکو اصلا ساعت به دستش نمي بنده اما مشخص نيست که چرا در يک تبليغ ساعت شرکت کرده و اونو به مشتش بسته همچنين انريکو آدم ولخرجي نيست و عادت به ولخرجي نداره و هميشه پول کمي در جيبش مي گذاره اما معلوم نيست که وقتي با آنا بيرون ميره چقدر پول همرا خودش مي بره!؟!انريکو به کلاه آبي علاقه منده و بين کارتونها هم از باگز باني و پينوکيو خوشش مياد همچنين بهترين هديه کريسمسو سپري کردن اوقات با دوستانش مي دونه و همه جور مجله اي هم مي خونه.

 


جوایز دریافتی انریکه :

2005 Billboard Latin Music Award: Latin Dance Club Play Track of the Year

2003 Latin Grammy: Best Male Pop Album

American Music Award: Favorite Latin Artist

2002 American Music Award: Favorite Latin Artist

2001 World Music Awards: Best Selling Pop Male Artist

American Music Award: Favorite Latin Artist

1999 American Music Award: Favorite Latin Artist

1997 ASCAP Award: Best Composer

American Music Award: Favorite Latin Artist

Billboard Music Award: Artist of the Year 1996

Grammy: Best Latin Performer

Billboard Music Award: Album of the Year (Vivir

ASCAP Award: Best Composer

ACE Award: Performer of the Year

ازدواج:
انريکو ايگلسيس خواننده محبوب اسپانيا يي (من و همه ) با آنا کورنيکو فا Anna Kournikova تنيسور روسي ازدواج کرد . اين زوج طي مراسمي مخفيانه در پورتو والارتا مکزيکو با يکديگر ازدواج کردند . هيچ کس از اين ازدواج اطلاع نداشت تا اين که آنا خانومش در يک مسابقه تنيس خيريه بدون مقدمه رو به تماشاگران کرد و به آنها اعلام کرد که يک ماهي است که با انريکو ازدواج کرده است. او در حالي که مي خنديد گفت : مي دانم همه شما شوکه شديد . ولي اين تصميم من و انريکو بود . مي خواستيم يک ماه بدون درد سر در کنار هم باشيم و ماه عسل خود را با آرامش برگزار کنيم . بايد بگويم انريکو همسر بي نظيري است و خوشحالم که با او ازدواج کرده ام .
آنا کورنيکوفا تنيسور مشهور روسي در سپتامبر 2002 به خاطر کمردرد از دنياي حرفه اي تنيس خداحافظي کردو اکنون بيشتر در مسابقات خيريه شرکت مي کند . او در يکي از همين مسابقات با انريکو آشنا شد که اين آشنايي پس از مدت کوتاهي منجر به ازدواج شد

 


زندگی نامه و آخرین خبرهای انریکه ایگلسیاس Enrique Iglesias و آنا کورنیکووا Anna Kournikova

نام : انریکه میگوئل ایگلسیاس پریسلر

تاریخ تولد : 8 می 1975

ملیت : اسپانیایی

قد : 189 سانتی متر

جنسیت : مرد

مکان تولد : مادرید - اسپانیا

شغل : موزیسین ، بازیگر

نام پدر : خولیو ایگلسیاس ( بازیگر و موزیسین ، متولد 23 سپتامبر 1943 که در 20 جولای 1971 با مادر انریکه ، ایزابل ازدواج کرده و در تاریخ 1978 از هم جدا شدند ).

نام مادر : ایزابل پریسلر ( متولد 18 فوریه 1951 )

نام خواهر : ماریا ایزابل ایگلسیاس پریسلر ( خواننده و بازیگر اسپانیایی متولد 3 سپتامبر 1971 ).

نام برادر : خولیو خوزه ایگلسیاس پریسلر ( متولد 25 فوریه 1973 )

خواهران ناتنی : ویکتور ایگلسیاس رینز برگر و کریستینا ایگلسیاس رینز برگر ( این دو دوقلو هستند که در سال 2001 متولد شده اند و مادرشان میراندا رینز برگر بوده که سابقاً یک مدل هلندی بوده است ) آنا ( متولد 1989 )، تامارا ( متولد 1983 ).

برادران ناتنی : الخاندرو ایگلسیاس رینز برگر ( متولد 9 سپتامبر 1997 که مادرش میراندا رینز برگر بوده است ) رودریگو ایگلسیاس رینز برگر ( متولد 3 آپریل 1999 که مادرش میراندا رینز برگر بوده است ).

روابط دوستانه : آنا کورنیکووا ( جزء 10 بازیکنان برترین تنیس دنیا که در حال حاضر با ایشان ازدواج کرده ) جنیفر لاوهویت ( هنرپیشه زن ).

نام همسر : آنا کورنیکووا ( متولد مسکو-روسیه که جزء سکسی ترین زنان دنیا محسوب می شود و تمام شهرت آنا به خاطر اندام و هیکل بسیار زیبای وی می باشد که توانسته در یک مسابقه تنیس قهرمان تنیس زنان دنیا را شکست دهد. هم اکنون آنا به ورزش تنیس همانند گذشته نمی پردازد ).

 


نکات خواندنی درباره انریکه ایگلسیاس Enrique Iglesias

نام کامل وی « انریکه میگوئل ایگلسیاس پریسلر » است.

- تاریخ تولدش 8 می 1975 می باشد.

- متولد برج حوت است.

- 30 سال دارد.

- پدرش خواننده معروف لاتین « خولیو ایگلسیاس » است.

مادرش « ایزابل پریسلر » در مادرید زندگی می کند، یک سوسیالیست و یک ژورنالیست است.

- والدینش در 1978 از هم جدا شدند.

کفش شماره 10 می پوشد.

- 189 سانتی متر قد دارد.

- موها و چشمان قهوه ایی دارد.

- یک برادر تنی و دو برادر ناتنی و همچنین یک خواهر تنی و چهار خواهر ناتنی دارد.

- در درجه اول خود را یک نویسنده آهنگ می داند و بعد یک خواننده.

- اهل سحرخیزی و صبح از خواب بیدار شدن نیست.

- سابق بر این و حتی همین حالا از خاطر خواهان و عاشقان مریلین مونرو بوده و هست.

- عاشق موج است و موج سواری.

- هرگز بیش از 20 دلار در جیب هایش با خود حمل نمی کند.

- رنگ های خاکستری ، سفید ، آبی و قرمز را دوست دارد.

- کلاهی به رنگ آبی دارد که آن را دیوانه وار می پرستد ، این کلاه را دوستی به او داده که در حال حاضر مرده !

- در میامی زندگی می کند.

- متولد اسپانیاست.

- در میان غذاها عاشق همبرگر و جوجه سرخ شده فرانسوی است.

- مواد مخدر یا سیگار استعمال نمی کند.

- وقتی کاری برای انجام دادن نداشته باشد ، دیوانه می شود.

- خود را آدم صادق و بی شیله پیله ایی می داند.

- سه سال پی در پی ، یازده کار شماره یک در آثار خود دارد.

- ظرف 4 سال بیش از 13 میلیون آلبوم فروخته است.

- یک جایزه « گرمی » برده است.

- سه نمایش سوپ اپرا در آمریکای لاتین اسامی خود را با سه آواز او مشترک هستند. Marisol و Esperanza و El Pasis De Las Mujeres

- نوشتن آهنگ را در تخت خواب آغاز کرد و البته گاهی هم دور و اطراف گاراژ یکی از دوستانش شعر می گفت ، در آن زمان 13 ساله بود.

- عاشق گروههای موسیقی دهه 60 مثل « پلیس » و « دایر استرینس » می باشد.

- پیش از این با کمپانی « فونوویسا » و کمپانی های مستقل لوس آنجلس کار می کرد ولی در حال حاضر با « یونیور سال » وارد معامله شده است.

- برای وارد شدن به کمپانی تولید ، خود را « انریکه مارتینز » معرفی کرد.

- وقتی او را با عنوان و لقب « پسر خولیو ایگلسیاس » خواندند کار را متوقف کرد و از کمپانی خارج شد.

- « ریکی » نام مستعار اوست اما او به شدت از اینکه او را با عنوان یک ریکی دیگر خوانند متنفر است.

- همان تیم نویسنده آواز « ایمان » برای « چِر » آوازBailamos را برای او نوشتند.

- فیلم مورد علاقه اش یکی از سه گانه های « ایندیانا جونز » با عنوان « مهاجمین صندوقچه گمشده » است.

- هنرپیشه مورد علاقه اش « مریل استریپ » است.

- هرگز ساعت به مچ نمی بندد.

 

- مدیر سابق وی « فرنان مارتینز » سابقاً مدیر پدر وی بوده است.

- در دانشگاه میامی « مدیریت بازرگانی » می خواند اما از آنجا اخراج شد و حرفه خوانندگی را دنبال کرد.

- یکبار موقع اسکی روی آب با درختی برخورد کرد که منجر می شود بیش از 40 بخیه از آن به یادگار داشته باشد که این زخم پشت گوش وی می باشد.

- بازیگر مورد علاقه اش « آنتونی هاپکینز » است.

- بیش از هزاران بار به تماشای کارتون « پینوکیو »ی کمپانی « والت دیزنی » نشسته است.

- بهترین اوقاتش را در مادرید ، میامی ، مکزیکوسیتی و بوینس آیرس گذرانده.

- شعار او این است : « سعی کن هر روز را با شادی بگذرانی ! ».

- هرگاه متوجه غیبت او شدید سری به « همبرگر کینگ » یا « رستوران مک دونالد » محل خود بزنید.

- برادرش « خولیو جونیور » مدل و مانکنی بوده که حالا خواننده شده است.

- خواهرش یک گوینده خبر تلویزیونی است.

- اگر چه یک ترانه دو صدایی با « ویتنی هوستون » اجرا کرده اما هرگز با او ملاقاتی نداشته بود.

- انریکه برادر دیگری دارد که پدرش نتوانست او را سرپرستی کند اما خواننده « خاویر » این امکان را به او داد تا از نام خانوادگی « ایگلسیاس » استفاده کند.

- از سوی مجله « پیپل » عنوان یکی از « 50 چهره زیبای جهان » را به دست آورد و باز در سال 98 از سوی همین مجله لقب « بهترین مرد زنده جهان » را دریافت کرد.

- شایعه بوده که « کریستینا آگوئیلرا » خاننده پاپ با او روابطی داشته ، این شایعه پس از جایزه مخصوص « اِم تی وی » برای « آنچه یک دختر می خواهد » که آن دو با هم به اجرایش پرداختند پخش شد.

- او اغلب در نمایش هایش سقوط می کند و زمین می خورد ! برای همین همیشه خود را یک آدم دست و پا چلفتی می خواند.

- از اینکه داخل گروه موسیقی لاتین باشد بیزار است ، مردم اغلب فراموش می کنند که او متعلق به « کارائیب » نیست بلکه برای « مدیترانه » است.

- بلد نیست چطور « سالسا » برقصد.

90- برای افرادی مانند « ریکی مارتین » و « مارک آنتونی » احترام ویژه و فراوانی قائل است.

- اولین کسی بود که در خلال برنامه « جوایز موسیقی آمریکایی » مقابل تماشاگران به اجرای برنامه پرداخت.

- اولین آلبوم خود را به « الویرا » دایه خود تقدیم کرد ، این زن تنها کسی بود که از رویاهای خواننده شدن انریکه با خبر بود..

- بعضی دوستانش او را « کیکا » صدا می زنند که معنای « حسود » می دهد: Kika

- در مدرسه شاگرد خجالتی بود. دختران مدرسه اصلاً نمی دانستند که او وجود دارد !

- یک جایزه « گرمی » دریافت کرد، به نام Golden Retriever

به خاطر مادرش ، رگه ای « فیلیپینی » نیز دارد.

 

آلبوم های انریکه :

اولین آلبوم اسپانیایی زبان وی در 25 سپتامبر 1995 منتشر شد.

- آلبوم دوم وی در 29 ژانویه 1997 منتشر شد.

- آلبوم سوم وی در 1 سپتامبر 1998 منتشر شد.

1995: Enrique Iglesias

1997: Vivir

1998: Cosas Del Amor

1999: Enrique

2001: Escape

2002: Quizas

2003: Seven

 

زندگینامه کریس رونالدو

کریستیانو رونالدو (دوس سانتوس آویرا) متولد پنجم فوریه سال 1985 که بیشتر با نام (کریستیانو رونالدو) معروف می‌باشد،
فوتبالیست پرتغالی در رده حرفه‌ای است که در تیم‌های (منچستریونایتد) و (ملی پرتغال) بازی می‌کند. او یکی از بهترین بازیکنان دنیا و یکی از بهترین استعدادهای امروز فوتبال است.
کریستیانو رونالدو در شهر (فانچال) در منطقه (مادیرا) در کشور پرتغال به دنیا آمد. مادر (ماریا دولورس داس آویرا) و پدرش (خوزه دینیس آویرا) بود. او یک برادر به نام (هوگو) و دو خواهر به نام‌های (الما) و (کاتیا) دارد.
نام رونالدو در کشور پرتغال نام رایجی نیست ولی پدر و مادرش به خاطر (رونالد ریگان) رییس‌جمهور آمریکا نام او را رونالدو گذاشتند زیرا ریگان هنرپیشه مورد علاقه پدر رونالدو بود. او تاکید می‌کند این نامگذاری اصلا دلایل سیاسی نداشته است.
وقتی سه ساله بود ضربه زدن به توپ را آغاز کرد. وقتی در شش سالگی به مدرسه رفت دیگر علاقه‌اش به ورزش کاملا نمایان شده بود. او در آن زمان عاشق تیم (بنفیکا) بود و جالب است که بعدها به تیم رقیب آن یعنی (اسپورتینگ) پیوست.
او ابتدا با یک تیم آماتور به نام (آندورنیا) بازی می‌کرد زیرا پدرش در آن باشگاه شاغل بود. در آن زمان رونالدو تنها هشت سال داشت. در سال 1995 یعنی در ده سالگی (کریستیانو رونالدو) کم‌کم در پرتغال کسب شهرت می‌کرد و آهسته آهسته نامی آشنا در ورزش فوتبال می‌شد. به طوری که دو تیم برتر شهر مادیرا در پی امضای قرارداد با او بودند.
کریس رونالدو با بازی در مسابقات زیر هفده سال یوفا برای تیم (اسپورتینگ لیسبون) مورد توجه (جرارد هولر) سرپرست وقت تیم لیورپول قرار گرفت. در آن زمان او تنها شانزده سال داشت و به همین خاطر لیورپول از خرید او صرف نظر کرد ولی همین موضوع سبب شد به چشم (سرالکس فرگوسن) بیاید.
در تابستان 2003 او در بازی برابر تیم منچستریونایتد به خوبی توانایی‌های خود را در معرض تماشا قرار داد و نشان داد که می‌تواند در دو جناح بازی کند.
پس از بازی، اعضای تیم منچستریونایتد همگی از یک استعداد درخشان سخن می‌گفتند. آنها معتقد بودند بهتر است در آینده در کنار این جوان باشند تا مقابل او.
در منچستر یونایتد

center 

فرگوسن این جوان را می‌خواست. او می‌خواست از رونالدو به جای دیوید بکام که به تازگی به رئال مادرید پیوسته بود بهره ببرد و بدین ترتیب کریستیانو با قیمت 24 میلیون و 12 هزار پوند رهسپار تیم منچستریونایتد شد.
رونالدو در ابتدا با پیراهن شماره هفت ظاهر شد ولی با وجود تمام مهارت‌ها و حمله‌هایش دوست نداشت تحت فشار انتظارات مردم باشد.
انتظاراتی که از شماره پیراهن او نشات می‌گرفت. او ترجیح می‌داد پیراهن شماره 27 را بپوشد زیرا در اسپورتینگ نیز همین شماره را می‌پوشید.
رونالدو همیشه متهم به خودخواه بودن و تکروی است، با این وجود فرگوسن تمام حیثیت کاری خود را بر روی او گذاشته و مجددا با او قراردادی تا پایان سال 2010 به امضا رسانده است.
رونالدو در مصاحبه‌ای با نشریه (ایونینگ نیوز) گفت: (منچستریونایتد همیشه برای کمک به من حاضر است و همیشه از من حمایت می‌کند. من باید این را تلافی کنم.)ولی رونالدو اغلب در بازی‌ها، مشکل عصبی پیدا می‌کند. او نمی‌تواند اعصاب خود را کنترل کند و زود از کوره در می‌رود. او یک بار به خاطر رفتار خشونت‌بار و انگشت تکان دادن به نشانه تهدید به سوی تماشاچیان از بازی اخراج و از یک مسابقه نیز محروم شد.
(فیلیپ اسکولاری) مربی تیم ملی پرتغال نیز به او هشدار داد در مسابقات جام‌جهانی رفتار خودش را کنترل کند.
کریستیانو رونالدو در سال 2005 به (بازیکن جوان ویژه فیلیپو) معروف شد و از سوی فیفا بیستمین بازیکن برتر تاریخ فوتبال لقب گرفت. او با وجود اخلاق تندش محبوب طرفداران منچستریونایتد باقی ماند. به همین خاطر دوست ندارد هرگز تیم منچستریونایتد را ترک کند. او در بازی‌های جام‌جهانی اولین گل خود را با ضربه پنالتی به تیم ملی ایران زد
زندگی خصوصی

center

پدر رونالدو که (دینیس آویرا) نام داشت هفتم سپتامبر 2005 و در زمان بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی از دنیا رفت.
رونالدو چند ساعت پس از شنیدن این خبر مجبور بود برابر تیم روسیه بازی کند و این برای او بسیار سخت بود ولی می‌دانست امکان ندارد در بازی غایب باشد. پس از بازی، سرالکس فرگوسن خود، رونالدو را مشایعت کرد و به کشورش فرستاد.
رونالدوبا زنی به نام (مرچه رومرو) مجری اسپانیایی تلویزیون پرتغال آشنا شد. هر چند اصلیت اسپانیایی دارد ولی در پرتغال به دنیا آمده و رشد کرده است. او با آشنایی خود با رونالدو تنفر خیلی‌ها را برانگیخت زیرا بسیاری از طرفداران رونالدو او را شایسته نامزدی فوتبالیست محبوب خود نمی‌دانستند و سایت‌های اینترنتی علیه او ایجاد کردند.
(مرچه) نه سال از کریستیانو بزرگ‌تر بود و از همسر اولش طلاق گرفته بود. کریستین همیشه دوست دارد زندگی خصوصی خود را به معنای واقعی آن خصوصی نگه دارد و معتقد است زندگی خانوادگی از زندگی حرفه‌ای جداست و هیچ گاه در این مورد صحبتی نکرد و نامزدی او با خود را تأیید نمی کرد.سرانجام در بیستم سپتامبر 2006 (مرچه) هم تایید کرد که دیگر رابطه‌ای با کریستیانو رونالدو ندارد.
او هزینه سفر (مارتونیز) پسربچه یازده ساله اندونزیایی و پدرش که از بازماندگان سونامی بودند را پرداخت تا آنها بتوانند به خاطر علاقه پسرک برای دیدن بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی به اروپا بروند.
دیگر هم‌تیمی‌های رونالدو پس از ملاقات این پدر و پسر تقبل کردند که با کمک یکدیگر هزینه خرید یک خانه جدید در اندونزی را برای آنها فراهم آورند. پس از پایان بازی‌های مقدماتی، رونالدو به اندونزی رفت تا از سرزمین‌های مصیبت‌زده آن دیدن و برای آنها کمک‌های خیریه جمع‌آوری کند. او در این سفر با (یوسف کالا) رییس‌جمهور اندونزی نیز دیدار کرد و توانست با به حراج گذاشتن وسایل ورزشی خود در جاکاراتا پایتخت اندونزی، 120 هزار دلار آمریکا کمک جمع کند.
رونالدو هم اکنون یک خانه دو میلیون پوندی در (وود فورد) واقع در انگلیس دارد. پس از حضور کریستیانو در تیم ملی کشور پرتغال و بازی مقابل تیم انگلیس در مسابقات جام‌جهانی آلمان، طرفداران تیم انگلیس به نشانه خشم خود شیشه‌های خانه گران‌قیمت کریستیانو را شکستند.
رونالدو نیز از این عکس‌العمل غیرمنطقی مردم ناراحت شد و اعلام کرد منچستر را ترک می‌کند و آینده او در اسپانیاست. (مرچه) سی ساله که در آن زمان هنوز با کریستیانو رابطه داشت گفت: اگر کریستیانو قبل از این‌که خشم مردم فرو بنشیند به انگلیس بازگردد، کار احمقانه‌ای کرده است. او حتی از ستاره منچستریونایتد تقاضا کرد برای بردن وسایلش هم به آن جا بازنگردد.
شایعه رابطه کریستیانو رونالدو با دختری به نام (جمااتکینسون) به تازگی بر سر زبان‌ها افتاده است. با این وجود نامزد قبلی کریستیانو پیام تبریک خود را برای او فرستاد (مرچه رومرو) که در سال 2005 از کریستیانو جدا شد بهترین آرزوهایش را نثار این زوج کرده است. گفته می‌شود (جما) نیز به تازگی از نامزد سابقش که اتفاقا او نیز یک فوتبالیست بوده، جدا شده است. رابطه کریستیانو و (جمااتکینسون) ناگهان تیتر درشت صفحه اول تمام نشریات پرتغال شد.
(جمااتکینسون) هنرپیشه نوپای شبکه ITV خود اظهار داشته که با کریستیانو رونالدو آشنا شده است.
او نخستین بار کریستیانو را همین اواخر در یک مهمانی ملاقات و اعتراف کرد از این آشنایی بسیار خوشحال است. وی اظهار داشت: (کریستیانو مرد خیلی خوبی است. شنیده‌ام خیلی‌ها به من حسادت می‌کنند. این موضوع برای من اصلا عجیب نیست.) این هنرپیشه 22 ساله که پیش از این با (مارکوس بنت) بازیکن تیم (چارلتون) آشنا بود، گفت: (من به فوتبال علاقه خاصی ندارم و اگر با کریستیانو آشنا شده‌ام به خاطر شخصیت اوست. اصولا فوتبالیست‌ها همه آدم‌های خوبی هستند. در ضمن دلم نمی‌خواهد زیاد درباره این موضوع صحبت کنم چون نامزدی من با مارکوس به خاطر مصاحبه‌ام با خبرنگارها به هم خورد. نمی‌خواهم این موضوع دوباره تکرار شود.) ظاهرا از این پس یک زن به جرگه زنان خبرساز فوتبالیست‌های انگلیس افزوده شده است.
سرالکس فرگوسن همیشه از کریستیانو رونالدو به عنوان یک بازیکن برتر نام می‌برد. او در یک مصاحبه مطبوعاتی در جواب به این سوال که آیا رونالدو بازیکن سال می‌شود یا نه، اظهار داشت: (مطمئنم نام او در لیست است. او 23 سال دارد و به نظر من بهتر از این هم می‌شود. او به بلوغ لازم رسیده و امیدوارم بازیکنان جوان ما مثل او خود را نشان دهند.
خیلی کم هستند کسانی که مانند کریستیانو می‌توانند برابر بازیکنان هجومی بایستند. مدافعان نمی‌توانند این جور بازیکنان را کنترل نمایند؛ به همین خاطر است که همه به او به چشم یک (خطر بزرگ) نگاه می‌کنند.)
کوتاه از کریستیانو

center

_ او در بازی‌های یورو 2004 و جام‌جهانی 2006 به عنوان جذاب‌ترین بازیکن شناخته شد.
_ در کودکی با نام مستعار (کلویورت) نامیده می‌شد.
_ او از سهام‌داران (نایک)، (پیپ جینز)، (اکسترا جاس) (نوشیدنی انرژی‌زای اندونزی) و اتومبیل سوزوکی است هر چند که خود یک اتومبیل بی‌‌ام‌و مشکی دارد.
_ تیم محبوب کودکی او (بنفیکا) بود.
_ قهرمان کودکی رونالدو (مارادونا) بود.
_ قهرمان کنونی او (لوییس فیگو) و (تیه ری‌آنری) هستند.
_ رونالدو که در لیسبون بزرگ شده است همیشه به خاطر لهجه (مادیرایی)‌اش مورد تمسخر بچه‌ها قرار می‌گرفت.
_ رونالدو با (آلبرتو جاردیم) فرماندار زادگاه خود دوست صمیمی است

زندگینامه بیل گیتس

ویلیام هنری گیتس سوم مشهور به بیل گیتس (Bill Gates) رئیس و موسس شرکت مایکروسافت.

در حال حاضر مایکروسافت با بیش از چهل هزار کارمند در شصت کشور جهان و با درآمد خالص ۲۵.۳ میلیارد دلار در پایان سال مالی ۲۰۰۱ یکی از موفقترین شرکتهای ایالات متحده امریکا و یکی از راهبران صنعت کامپیوتر بوده است.

بیل گیتس در ۲۸ اکتبر سال ۱۹۵۵ در یک خانواده متوسط در شهر سیاتل امریکا متولد شد.پدر بیل , ویلیام هنری گیتس دوم وکیل دادگستری و یکی از سرشنایان شهر سیاتل است و مادر او آموزگار مدرسه و یکی از اعضا هیئت مدیره United Way International بود که در امور خیره نیز فعالیت داشت. بیل گیتس در این خانواده و در کنار دو خواهر خود رشد کرد.گیتس در کودکی بیشتر وقت خود را در کنار مادربزرگ خود گذراند و از او تاثیر بسیار گرفت. او از همان دوران کودکی خود روحیه رقابت طلبی خود را نشان داد و سعی می کرد تا در هر زمینه ای از دوستان خود پیش باشد.

گیتس تحصیلات ابتدای خود را در مدرسه عمومی Lakeside پشت سر گذاشت و در آنجا بود که با کامپیوتر آشنا شد.در آغاز یکی سالهای تحصیلی مسئولان مدرسه Lakeside تصمیم گرفتند با کمک خانواده دانش آموزان, یک ترمینال کامپیوتر اجاره کنند و در اختیار دانش آموزان قرار بدهند. در این هنگام بیل گیتس با کامپیوتر آشنا شد و به سرعت در استفاده از آن مهارت کسب کرد و در سیزده سالگی اولین نرم فزار خود را که یک بازی ساده بود نوشت. گیتس به همراه دوست خود پل آلن (Paul Allen ) که دو سال از گیتس بزرگتر بود و در زمینه سخت افزار کامپیوتر هم مهارت داشت , بیشتر وقت خود را به برنامه نویسی در اطاق کامپیوتر Lakeside میگذراند.

گیتس در سال ۱۹۷۳ وارد دانشگاه هاروارد شد و در آنجا با استیو بالمر (Steve Ballmer) که در حال حاضر رئیس قسمت اداری مایکروسافت است آشنا شد. گیتس زمانی که در هاروارد بود یک نسخه از زبان BASIC را برای کامپیوتر MITS Altair طراحی کرد.

بیل گیتس در سال ۱۹۷۵ به همراه دوست دوران کودکی خود پل آلن شرکت کوچکی بنام Microsoft با شعار "در هر خانه یک کامپیوتر" ایجاد کرد.مایکروسافت انواع زبانهای برنامه سازی را برای کامپیوترهای مختلف تولید میکرد. در آن زمان مایکروسافت فقط ۴۰ کارمند داشت که شبانه روز بشدت کار میکردند و کل فروش آن فقط ۲.۴ میلیون دلار در سال بود.

در سال ۱۹۸۰ شرکت IBM برای اینکه از بازار کامپیوترهای شخصی عقب نماند تصمیم گرفت تا کامپیوتر خود را که PC نام گرفت و کامپیوترهای امروزی نیز مبتنی بر آن هستند , بسازد و وارد بازار کند. IBM تصمیم گرفت تا کار نرم افزار آن را به عهده شرکت دیگری بگذارد. این بود که شاهین خوشبختی بر دوش مایکروسافت نشست و IBM قراردی با شرکت کوچک مایکروسافت بست تا نرم افزارهای سازگار با کامپیوترهای شخصی IBM تولید کند.کامپیوتر های جدید IBM از پردازنده های ۱۶ بیتی ۸۰۸۸ شرکت اینتل استفاده میکرد. بنابراین مایکروسافت برای فروش زبانهای برنامه سازی خود به یک سیستم عامل ۱۶ بیتی نیاز داشت.در آن زمان شخصی بنام تیم پاترسون در کارگاه خانه خود یک کامپیوتر ۱۶ بیتی کوچک ساخته بود و برای آن یک سیستم عامل ساده ۱۶ بیتی نوشت که نام DOS ۸۶ را برای آن انتخاب کرده بود. بیل گیتس کلیه حقوق سیستم عامل DOS ۸۶ را با قیمت ۷۵ هزار دلار بدست آورد. بیل گیتس و پل آلن سیستم DOS ۸۶ را متناسب با کامپیوتر های شخصی IBM تغییر دادند و امکانات بیشتری را به آن افزودن و از آن یک سیستم عامل قوی ۱۶ بیتی ساختند. مایکروسافت این سیستم عامل را MS DOS نامید. MS DOS برروی کامپیوترهای شخصی IBM جای گرفتند و IBM درصدی از فروش کامپیوترهای PC خود را برای استفاده از MS DOS به مایکروسافت می پرداخت. و رفته رفته امپراتوری آقای بیل گیتس بر روی MS DOS بنیان نهاده شد. بعدها مایکروسافت با تولید سیستم عامل گرافیکی Windows و محصولات موفق دیگر گامهای بزرگتری بسوی موفقیت برداشت.طبق آخرین آمار بیش از ۹۵ درصد از دارندگان کامپیوترهای شخصی در سراسر جهان از محصولات مختلف مایکروسافت استفاده میکنند.

درحال حاضر بیل گیتس با بیش از ۵۰ میلیارد دلار, ثروتمندترین مرد دنیا شناخته شده است.او این مقام را چندین سال است که حفظ کرده. یکی از دلایل موفقیت مایکروسافت به گفته خود گیتس استخدام افراد با هوش در این شرکت است.گیتس زمانی که فقط ۱۹ سال داشت مایکروسافت را مدیریت میکرد.او بقدری کار میکرد که حتی گاهی چند روز محل کار خود را ترک نمی کرد و به همراه کارمندان خود بسختی برروی پروژه های مختلف و سفارش مشتریان کار میکرد.

گیتس در سال ۱۹۹۴ با ملیندا فرنج گیتس ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر (متولد سال ۱۹۹۶) و یک پسر (متولد سال ۱۹۹۹) بوده است.بیل گیتس راه مادر خود را ادامه داد و بهمراه همسر خود چندین موسسه خیره در سراسر دنیا تاسیس کرد.هم اکنون بیل گیتس همراه همسر و فرزندان خود در شهر سیاتل ساکن است.

bill gates

- ملیت: آرژانتینی و اسپانیائی
- قد: ۱۶۹ سانتی متر

- وزن: ۶۷ کیلوگرم

- باشگاهها: جوانان بارسلونا، بارسلونا

- نخستین بازی ملی: آگوست ۲۰۰۵ برابر مجارستان

- افتخارات: قهرمان رقابتهای فوتبال زیر بیست سال جهان (۲۰۰۵)، لالیگای اسپانیا (۲۰۰۵)، سوپر جام اسپانیا (۲۰۰۵)، بهترین گلزن جام جهانی زیر بیست سال (۲۰۰۵) ، بهترین بازیکن جام جهانی زیر بیست سال(۲۰۰۵)بهترین بازیکن جوان جهان (۲۰۰۶
)
اولین گل

یک‌ فوروارد کامل‌ زمانی‌ کارش‌ را صحیح‌ انجام‌ داده‌ که‌ گلی‌ را به‌ ثمر رسانده‌ باشد. «مسی‌» در این‌ دیدار گلی‌ به‌ ثمر نرساند، اما یک‌ بار در موقعیت‌ گل‌ قرار گرفت‌ که‌ دفاع‌ حریف‌ روی‌ او تکل‌ خطا انجام‌ داد و یک‌ ضربه‌ آزاد به‌ نفع‌ «بارسا» اعلام‌ شد و زننده‌ این‌ ضربه‌ هم‌ کسی‌ نبود جز رونالدینیو که‌ با این‌ ضربه‌ اولین‌ گل‌ بازی‌ را به‌ ثمر رساند
.
سیستم جوانگرا

«مسی‌» در «روناریو» متولد شده‌ است‌، در آرژانتین‌أ اما در «بارسلونا» همه‌ او را از خودشان‌ می‌دانند و به‌ نظر می‌رسد یکی‌ از اولین‌ محصول‌های‌ سیستم‌ جوان‌گرای‌ بارسلون‌ جدید باشد. با اینکه‌ رونالدینیو، اتوئو و دکو نام‌های‌ معروفی‌ هستند و در همه‌ جای‌ دنیا شناخته‌ شده‌اند، اما «بارسلونا» به‌ محصولات‌ جوان‌ داخلی‌ خود نیز می‌بالد و «مسی‌» آخرین‌ فرد از حلقه‌ نام‌های‌ پرداخته‌ شده‌یی‌ در «بارسلون‌» است‌ که‌ نام‌هایی‌ چون‌ «کارلوس‌ پویول‌»، «ژاوی‌ هرناندز»، «ویکتور والدز»، «آندره‌ اس‌ اینیستا» و... را شامل‌ می‌شود
.
مقایسه با مارادونا

مسی‌ در سال‌ 1987 به‌ دنیا آمده‌ است‌. در پنج‌ سالگی‌ بازی‌ فوتبال‌ را آغاز کرده‌ )در باشگاه‌ گراندولی‌(أ در تیمی‌ که‌ پدرش‌ هم‌ در آن‌ مشغول‌ فعالیت‌ بوده‌ است‌. توانایی‌های‌ او مسوولان‌ باشگاه‌ «نیول‌ اولدبویز» را قانع‌ کرد که‌ «لیونل‌» را به‌ خدمت‌ بگیرند و او به‌ برادر بزرگترش‌ که‌ در آن‌ باشگاه‌ بازی‌ می‌کرد ملحق‌ شد. مربی‌ او در آن‌ باشگاه‌ «ایزیگو دومینگوئز»، می‌دانست‌ که‌ او استعداد شگرفی‌ در خود پنهان‌ دارد. او می‌گوید: «او می‌توانست‌ کارهایی‌ با توپ‌ انجام‌ دهد که‌ قوانین‌ فیزیک‌ را به‌ بازی‌ می‌گرفت‌. تنها کسی‌ که‌ قبل‌ او دیده‌ام‌ که‌ چنین‌ توانایی‌هایی‌ دارد، «دیه‌گو مارادونا» است‌
...
مشکلات پزشکی

پیشرفت‌ «مسی‌» با اخباری‌ که‌ نشان‌ از یک‌ بیماری‌ هورمونی‌ در او داشت‌ که‌ باعث‌ توقف‌ رشد او می‌شد، تحت‌الشعاع‌ قرار گرفت‌. پدرش‌ تصمیم‌ گرفت‌ به‌ «کاتالونیا» مهاجرت‌ کند تا بتواند هزینه‌ درمانی‌ سنگین‌ او را به‌ نحوی‌ تامین‌ کند، اما «بارسلونا» همه‌ چیز را در مورد استعداد «لیونل‌» جوان‌ می‌دانست‌ و بنابراین‌ پیش‌قدم‌ شد تا هزینه‌های‌ درمان‌ او را بپردازد و همچنین‌ با او قراردادی‌ برای‌ بازی‌ در تیم‌ جوانان‌ «بارسلونا» منعقد شد
.
آغاز به کار در اسپانیا

وقتی‌ «مسی‌» پا به‌ اسپانیا گذاشت‌ فقط‌ یک‌ متر و چهل‌ سانتی‌ متر قد داشت‌. اما قد و هیکل‌ و نیز توانایی‌های‌ او بسرعت‌ شروع‌ به‌ رشد کردند و در مدت‌ زمان‌ کوتاهی‌ حدود سی‌ سانتیمتر به‌ قد او اضافه‌ شد. پس‌ از به‌ ؤمر رساندن‌ سی‌ و هفت‌ گل‌ و سی‌ بازی‌ در اولین‌ فصل‌ بازی‌اش‌، فدراسیون‌ فوتبال‌ اسپانیا به‌ او پیشنهاد کرد تا در تیم‌ ملی‌ اسپانیا شروع‌ به‌ بازی‌ کند. مربی‌ تیم‌ زیر شانزده‌ ساله‌های‌ اسپانیا در آن‌ زمان‌ یعنی‌ آقای‌ «گینس‌ مندس‌» یکی‌ از بزرگترین‌ علاقه‌مندان‌ او بود. او در مورد «مسی‌» در آن‌ زمان‌ گفت‌: «در میان‌ بازیکنانی‌ در این‌ سن‌، او بهترین‌ بازیکنی‌ است‌ که‌ من‌ در عمرم‌ دیده‌ام‌

ثبت رکورد برای بارسلونا

در نوامبر سال‌ 2003، مسی‌ در یک‌ بازی‌ دوستانه‌ در مقابل‌ «اف‌ ث‌پورتو» بازی‌ کرد و یک‌ سال‌ بعد هم‌ اولین‌ بازی‌ رسمی‌اش‌ با پیراهن‌ بارسلونا را در مقابل‌ تیم‌ «اسپانیول‌» به‌ انجام رساند. messi

بیوگرافی شیلا خداداد

shila khodadad
شیلا خداداد در چهاردهم آبان ماه سال ۱۳۵۹ در یک خانواده کوچک و در شهر تهران به دنیا آمد. او دوران تحصیل خود را با موفقیت سپری کرد و در سال ۱۳۷۵ وارد دبیرستان شد. در دبیرستان در رشته ریاضی فیزیک به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۷۸ فارغ‌التحصیل شد و به دانشگاه راه یافت . در دانشگاه آزاد رشته شیمی محض را برگزید و در این رشته شروع به تحصیل کرد.
شیلا خداداد به طور کاملا اتفاقی توسط مسعود کیمیایی وارد عرصه سینما شد و در کنار بزرگان این رشته شروع به کار کرد وی همچنین در رشته موسیقی نیز فعالیت دارد و در چند گروه موسیقی مشغول به کار است. ورزش مورد علاقه او فوتبال و والیبال، و تیم مورد علاقه اش استقلال است.
با بازی در فیلم اعتراض به سینما آمد.